۱۳۹۷ تیر ۸, جمعه

در سالروز پاسخ تاريخ به لاجوردی قصاب اوین


در هوایی که به تازه‌گی، داغی مرداد ماه را پشت سر گذاشته بود، به سیاق ثابتِ سلول انفرادی با قدم زدن در سلول، بقول زندانیان بلند بلند در حال تفکر بودم، که با سروصدا و رفت آمد غیر عادی پاسداران در راهروی‌ بند رشته تفکرام پاره شد! پس از کمی مکث متوجه شدم که یک موضوع جدی در جریان است! آخر ضابطه اصلی و خدشه‌ناپذیر سلول انفرادی، سکوت مطلق بود و نقض آن  هم مستوجب تنبیهی سخت..! و وقتی از سوی پاسداران نقض می‌شد بیانگر یک تحول مهم..! آخر همة هیبت و کارایی سلول انفرادی به این بود که زندانی را در سکوت و تنهایی به درون خود برده و به نقطه شکست یا حداقل به نقطه ضعف بکشانند تا در اتاق شکنجه آن را تکمیل و زندانی را در هم بشکنند…
 وقتی که گوشم را به شکاف زیر درب چسباندم [۱] متوجه شدم که بیش از ۷ ۸ نفر در راهرو هستند و از آنجایی که درب  سلول‌ها در سیکل نسبتا ثابتی باز و بسته می‌شد، یقین کردم که کسی برای بازدید آمده است. من در سلول شماره ۱۱ در سالن ۹ در طبقه دوم گوهردشت بودم. شهریور ۱۳۶۲ شش‌ماه بود که از ورودم به سلول انفرادی می‌گذشت. در این شش ماه با این سکوت به وحدت رسیده بودم و این بازدید در آن شرایط یک تحول بزرگ محسوب می‌شد. تا حدی مضطرب بودم زیرا هیچ ارزیابی از آنچه که در حال وقوع است نداشتم.
قبل از رسیدن هیأت بازدید کننده پاسداری برای چک وضعیت درون سلول از موضع حفاظتی دریچة کوچک سلول را باز کرد. من او را شناختم او یکی از محافظان لاجوردی در اوین بود که در همه جا او را همراهی می‌کرد. بدون هیچگونه صحبتی به داخل سلول نگاه کرد و مرا هم برانداز کرد و به سراغ سلول بعدی رفت، اینجا بود که متوجه شدم که کسی برای بازدید آمده لاجوردی قصاب اوین است. خودم را آماده کردم که با او روربرو شوم با شناختی که از او داشتم می‌دانستم دنبال چیزی است اما در آن لحظه نتوانستم بفهمم که برای چه آمده چند لحظه بعد او به همراه محافظ‌ینش وارد اتاق شد. هیچگاه چهره کریه این هیولا که در فاصله ۲ متری من ایستاده بود را فراموش نمی‌کنم نامم را پرسید و گفت:
– حاضر به مصاحبه هستی؟
– گفتم مصاحبه! برای چی؟ من اصلا نمی‌دانم برای چه به انفرادی منتقل شدم؟
او رو به یکی از نفرات که به نظر می‌رسید دادیار اوین باشد صحبت کوتاهی کرد و گفت بله و رفت…!
از فردای رفتن لاجوردی همان طور انتظار میرفت تغییراتی شگرف رخ داد..! جیره غذایی به یک سوم کاهش پیدا کرد. تا یکسال بعد که لاجوردی از موضع دادستانی برداشته شد، به‌یاد ندارم که در سلول انفرادی حتی یک روز غذای سیر خورده باشم، روزنامه‌ها قطع شد، آن هم روزنامه‌های رژیم که تنها کانال ارتباطم با دنیای بیرون بود، قرآن و نهج البلاغه شخصی‌ام را گرفتند و پاسدار مربوطه گفت حاج آقا گفتند که شما منافقین با تفسیر آیات قرآن انگیزه می‌گیرید و به همین دلیل سر موضع می‌مانید…!
اینجا بود که پرده ابهامم کنار رفت و متوجه چیزی شدم که بارها به آن فکر کرده بودم اما نتوانسته بودم که آن را به یک فهم مشخص بالغ کنم. یادم آمد که لاجوردی همواره در سرکشی‌هایش به زندانها می‌گفت که مجاهدین را «اگر از جمعشان جدا کنی شش ماهه خواهند برید و من اگر به تعداد همه سلول انفرادی داشتم همه شما را  به انفرادی منتقل می‌کردم» این دیدگاه و تئوری را لاجوردی در زندان زمان شاه از نزدیک با مجاهدین تجربه کرده بود و می‌دانست که کار جمعی و تشکیلاتی مجاهدین رمز ماندگاری و همة پیروزیهای آنان است ضدیت لاجوردی با تشکیلات مجاهدین هم از این تجربه نشأت می‌گرفت. از نظر لاجوردی اتهام تشکیلات در داخل زندان بسا شدیدتر از بیرون زندان بود و بسیاری از مجاهدین را به دلیل تشکیلات در داخل زندان اعدام کرد در حالی که حکم زندان داشتند.
 او عقدهای ناکامی امام دجالش در محبوبیت اجتماعی و بویژه جذب جوانان را اینگونه بازتاب می‌کرد و ابلهانه امیدوار بود که به این ترتیب بتواند مجاهدین را درهم شکسته و از آنان تواب بسازد. به همین دلیل هم ساخت زندان گوهردشت که به زندان ۱۰۰۰ سلول معروف شده بود را در مهرماه سال ۱۳۶۱ به اتمام رساند[۲] 

و اولین دسته زندانیان را از زندان قزلحصار به گوهردشت منتقل کرد در حالی که طبقات پایین زندان گوهردشت هنوز در حال ساخت بود. همچنین در سال ۶۲ پروژه ساخت ۴۰۰  سلول انفرادی در زندان اوین موسوم به آسایشگاه را هم به همین منظور آغاز کرد.

لاجوردی ابلهانه تلاش کرد به موازات ساخت این دو زندان و با هدف محقق کردن تئوریش مبنی بر متلاشی کردن جمع مجاهدین در زندان و درپی‌آن درهم شکستن زندانیان مجاهد و رونق پروژه تواب سازیش، از آنجایی که بودجه و توان ساختن هزاران سلول انفرادی را نداشت. در یک اقدام ضد بشری تمامی زندان قزلحصار را به یمن وجود خائنین درهم شکسته‌یی بنام «تواب» به سلول انفرادی تبدیل کرد…!
همة زندانیان دهه شصت به خاطر دارند که بندهای عمومی زندان قزلحصار بین تابستان ۱۳۶۱ تا تابستان ۱۳۶۳ به مدت دو سال به سلول انفرادی تبدیل شد…!
درب بندهای عمومی بسته شد، به توابین جنایتکار اختیاراتی داده شد تا با کنترل شبانه روزی اتاقهای بند هرگونه ارتباط زندانیان با یکدیگر حتی در درون سلول را در صحنه با ضرب و شتم پاسخ دهند، هر صحبت
دو نفره ممنوع و به معنی ارتباط تشکیلاتی قلمداد شده و مستوجب شدیدترین شکنجه‌ها بود. ایماء و اشاره و حتی سر تکان دادن ممنوع شده و تخطی از آن تنبیه در زیر هشت بند و سرپا ایستادن طولانی مدت همراه با ضرب و شتم را به همراه داشت. در خارج بندها اما فضا بسا وحشیانه تر بود قفس‌هایی برای کوچکترین ارتباط افراد با هم ساخته شد تا کسانی که از این قانون سرپیچی کنند را در آن محبوس نمایند. برخی از مجاهدین تا شش ماه در قفس‌ها شکنجه شدند… ساخت و بکارگیری واحدهای مسکونی جنایت علیه بشریت را به اوج رساند…
بلندگوهایی تفتیش عقاید و گوش دادن به اراجیف آخوندهای مرتجع اجباری و سرپیچی از آن شدیدترین شکنجه‌ها را درپی داشت…!

اما همانطور که تاریخ گواهی داد هیچ یک از این جنایتهای ضدبشری لاجوردی قصاب اوین که فقط 
مشابه شخصیت وی را با مسامحه می‌توان با آیشمن[۳] مجری راه حل نهایی هیتلر مقایسه کرد، نتوانست رؤیاهای خمینی و رژیم ولایت فقیه در مورد نابودی مجاهدین را محقق کند. اگر چه لاجوردی با کینه ضد انقلابیش در صدد بر اندازی نسل مجاهدین بود تا جایی که حتی به کودکان مجاهد هم رحم نمی‌کرد [۴] اما نه تنها مجاهدین نابود نشدند بلکه هر چه بیشتر رشد کردند.
تصادفی نبود که علی اکبر اکبری قهرمان خلق که لاجوردی را به سزای اعمالش رساند، از نسلی بود که در زمان وقوع این جنایتها حتی به دنیا نیامده بود. بله…! این پاسخ تاریخ به امثال لاجوردی و خمینی است که آرزوی نابودی مجاهدین را به گور بردند.

پاورقی
————————————————–
[۱]درب سلول انفرادی در زندان گوهردشت یک فاصله ۱٫۵ ثانتی متری با کفپوش زندان داشت. اگر زندانی با زندانبان کاری داشت حق در زدن نداشت زیرا که ضابطه سکوت مطلق نقض میشد به همین منظور یک فلش مقوایی در سلول بود که بیرون گذاشتن فلش مقوایی از این شکاف به این معنی بود که زندانی با زندانبان کاری دارد. همچنین این شکاف امکانی برای زندانیان ایجاد میکرد که بتوانیم راهرو و سلول مقابل را البته به سختی ببینیم و از طریق نور داخل اتاق و به وسیله مورس نوری با سلول مقابل ارتباط برقرار کنیم
[۲] ساخت زندان گوهردشت در اواخر سال۱۳۵۵ شروع شد و در دوران انقلاب ضدسلطنتي بهگفته افراد محلي حدود ۷۵درصد آن ساخته شده بود. بعد از انقلاب ضدسلطنتي تا اواخر سال۱۳۵۹ ساخت اين زندان متوقف شده بود، دراواخر سال۵۹ بودجهيی به آن اختصاص داده شد. در مهرماه سال۱۳۶۱ ساختمان زندان كامل و آماده بهرهبرداری شد. پس از اين بود كه بسياری از زندانيان قزلحصار و ساير زندانها به اين زندان منتقل شدند.
اين زندان كه اساسا بصورت سلولهای انفرادی ساخته شده دارای ۲۴ بند در ۸بلوك سه طبقه است. بين هر بلوك يك حياط قرار دارد. كه برای هواخوری زندانيان در نظر گرفته شده است. در هر بند ۴۰سلول انفرادی وجود دارد كه دو سلول آخر حمام هستند. سه بند از بندهاي ۲۴گانه بندهای عمومي هستند كه دراين بندها هر دو سلول را تبديل به يك سلول كرده و درهای چوبي براي آن گذاشته اند. اين سه بند در طبقه سوم سه بلوك جنوبی است. با اين حساب ۲۱بند در اين زندان هست كه سلولهای آن انفرادی است. در داخل هرسلول يك توالت فرنگی استيلی و يك روشويی وجود دارد كه نيازی به بيرون رفتن زندانی از سلول وجود نداشته باشد.
[۳]آیشمن از افسران ارشد اس اس مجری راه حل نهایی هیتلر در هولوکاست است. اگر چه او فرمانده و مجری جمع آوری تمامی یهودیان اروپا و انتقال آنان به اردوگاههای مرگ تحت عنوان «راه حل نهایی» بود اما تفاوت او با لاجوردی در این بود که آیشمن هیچگاه شخصا نه کسی را شکنجه کرد و نه کسی را به قتل رساند. اما لاجوردی خود شخصا هم در شکنجه و هم قتل مجاهدین و مبارزین حضور فعال داشت.
[۴] در سایت زیتون خاطره‌یی از سولماز ایکدر که با گروهی در سال ۱۳۹۱ با موسوی اردبیلی در قم ملاقات داشتند درج شده که در این خاطره اوج شقاوت لاجوردی از سوی موسوی اردبیلی که در دهه شصت رئیس دیوان عالی رژیم بود بیان شده است. اردبیلی در بازدید از اوین میگوید :«با اصرار از لاجوردی خواسته بود تا قفل در یک اتاق را باز کند. ”در اتاق که باز شد، چند لحظه سیاهی مطلق بود، بعد چشم‌هایی دیدم، چندین جفت، که مثل چشم گربه در تاریکی می‌درخشید. لاجوردی توضیح داد که این‌ها بچه‌های زنان زندانی سر موضع هستند.” کودکانی که یا در زندان به دنیا آمده بودند و یا در نوزادی به همراه مادر خود بازداشت شده بودند.
اردبیلی در پاسخ به چشم‌های متعجب ما توضیح داد: «لاجوردی گفت اینجا نگهشان داشته‌ایم تا پاک شوند و از زندانیان تاثیر نگیرند»


۱۳۹۷ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

سی خرداد ۱۳۶۰ سرآغاز مقاومت انقلابی در برابر دیکتاتوری مذهبی



تهران ۴بعدازظهر شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۶۰: در فاصله‌يي كمتر از يك‌ ساعت جمعيتي بالغ بر نيم‌ميليون نفر در خيابانهاي تهران به حرکت درآمدند.
در میدان فردوسی تهران پاسداران به فرمان خمینی به روی جمعیت ۵۰۰ هزار نفری آتش گشودند بیش از ۵۰ تن شهید و صدها تن مجروح شدند.
هدف از تظاهرات سی خرداد اتمام حجت تاریخی با خمینی و باندش بود. پایان مشروعیت سیاسی خمینی.
مجاهدین از پیش بارها به ارتجاع حاکم هشدار داده بودند که از روزی که با گلوله در برابر گلوله پاسخ بگیرند حذر کنند و اکنون آن روز فرا رسیده بود...


این رویارویی تاریخی از کجا آغاز شد؟
برای پاسخ به این سئوال باید به آنچه که از فردای انقلاب ضد سلطنتی تا روز سی خرداد بوقوع پیوست نگاهی اجمالی بیندازیم.

 اسفند ۱۳۵۷ اولین رویارویی: در حالی که کمتر از یک ماه از پیروزی انقلاب بهمن می‌گذشت، خمینی ماهیت زن‌ستیز خود را با شعار یا روسری یا توسری توسط چماقدارانش آشکار کرد. در همان روز مجاهدین با محکوم کردن این اقدام با ارتجاع خمینی مرزبندی نمودند.  





۱۰و ۱۱فروردین ۱۳۵۸: مجاهدین با انتقاد به نحوه رفراندوم جمهوری اسلامی طی اطلاعیه‌یی اعلام کردند که «… مردم باید نوع حکومتی را که بدان رأی می‌دهند بدانند و آگاهی داشته باشند که دارای چه نوع ویژگی است». 

۱۷خرداد ۱۳۵۸مجاهدین در بیانیه‌یی پیرامون «ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان از طریق انتخابات سراسری» به مخالفت آشکار با خمینی برخاستند و مفهوم «خبرگان» را زیر سؤال بردند. این در حالی بود که خمینی در پاریس قول مجلس مؤسسان را داده.

مرداد ۱۳۵۸خمینی فرمان سرکوب مردم کردستان را صادر کرد و خلخالی به نمایندگی از او کشتار مردم را آغاز کرد. مجاهدین آنرا محکوم کرده و خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق کردها شدند.

۲۴ آبان ۱۳۵۸ دست پخت خبرگان بر مبنای اصل ولایت‌فقیه به خمینی تحویل داده شد. مجاهدین در یک تلگرام فوری، ضمن محکوم کردن آن به قانون اساسی ولایت فقیه رأی ندادند.

۱۵ دیماه ۱۳۵۸ مسعود رجوی کاندیدای ریاست‌جمهوری با حکم خمینی به بهانه اینکه به قانون اساسی رأی نداده حذف شد.

۲۴ اسفند ۱۳۵۸ مسعود رجوی در انتخابات مجلس شورا در حالی که طبق اعلام رسمی بیش از ۵۳۰ هزار رأی مردم تهران را به نام خود داشت اما از شرکت در مجلس حذف گردید!!

۲۲ خرداد ۱۳۵۹ - مسعود رجوی در میتینگ امجدیه تهران تحت عنوان چه باید کرد؟ به افشای جریان چماقداری خمینی پرداخت. تنها ۱۳ روز بعد یعنی در ۴تیر ۱۳۵۹خمینی در یک سخنرانی مجاهدین را بدتر از کفار نامید و گفت: خطر نه آمریکا و نه شوروی و نه هیچ‌کس و هیچ جای دیگر بلکه در همین تهران و بیخ گوش ما است پیرو آن  در ۲۵ آبان ۱۳۵۹، حکم احضار و تعقیب رهبری مجاهدین از طریق دادستان خمینی صادر شد. 

هفته اول اردیبهشت ۱۳۶۰: پاسداران جنایتکار با به رگبار بستن نشریه فروشان مجاهد در قائمشهر حداقل هشت تن از آنان را شهادت رساندند.

۷ اردیبهشت ۱۳۶۰: راهپیمایی اعتراضی ۲۰۰ هزار تن از مردم تهران به دعوت مادران مسلمان به کشتار مجاهدین در قائمشهر انجام شد. در این راهپیمایی مسالمت آمیز نیز دو تن از مجاهدین به شهادت رسیدند.



۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۰: خمینی که چرخش تعادل و موج نفرت عمومی از خود را به چشم می‌دید مجاهدین را به تعیین «تکلیف نهایی» تهدید کرد و گفت: 
«اسلحه را زمین بگذارید و از این شیطنتها دست‌ بردارید و به آغوش ملت برگردید» والا «یک روز است که پشیمانی دیگر سودی ندارد و آن روزی است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی الهی به مقابله با اینها و تکلیف آخری، نسبت به اینها تعیین شود». 
دو روز بعد در ۱۲ اردیبهشت مجاهدین هم آخرین اتمام‌حجت را به‌عمل آوردند و در یک نامه سرگشاده خطاب به خمینی نوشتند: ما حاضریم سلاحهایمان را تحویل بدهیم، اما اجازه بدهید همراه با خانواده‌هایمان خدمت برسیم و حضوری حرفهای خود را بزنیم. اما خمینی پس از یک هفته با کنایه گفت لازم نیست شما بیایید، من خدمت شما می‌رسم. 
بیلان قتل و جنایت چماقداران خمینی تا پیش از سی خرداد ۱۳۶۰، بالغ بر ۵۰ شهید بیش از ۴۰۰۰ هزار زندانی سیاسی و هزاران تن مجروح و مصدوم است.
این چنین بود که تظاهرات مسالمت‌آمیز نیم‌میلیون نفری مردم تهران به دستور شخص خمینی به خاک و خون کشیده شد و در پی آن، بی‌سابقه‌ترین موج اعدامها از همان شامگاه ۳۰ خرداد آغاز گردید؛ جنایاتی که تا همین امروز با کشتار بیش از ۱۲۰هزار تن از پاکترین و فداکارترین فرزندان مجاهد و مبارز میهن هم‌چنان ادامه دارد. به این ترتیب ۳۰ خرداد برای همیشه بر دفتر مسالمت با خمینی خط پایان کشید.


چرا مبارزة قهرآمیز برای سرنگونی رژیم ولایت فقیه یک ضرورت است...؟



کرنولوژی وقایع سیاسی از 23 بهمن 1357 تا 30 خرداد 1360


۲۳ بهمن ۱۳۵۷- اعلام موجودیت دفاتر جنبش ملی مجاهدین در سراسر کشور
مجاهدین در راستای گسترش پایگاه اجتماعی خود در فردای انقلاب ضدسلطنتی، «جنبش ملی مجاهدین» را به‌منزلهٔ «ارگان سیاسی» خود تأسیس کردند. شهید موسی خیابانی درباره خط و روش سیاسی مجاهدین بعداز سرنگونی شاه گفته بود: «با توجه به‌مجموعه شناخت‌هایی که ما از جنبش ملی مجاهدین (ستاد علوی، تهران) ماهیت و بافت رژیم داشتیم و براساس ماهیت و هویت ویژه خودمان و موقعیت سازمان در فردای انقلاب، خط ما این بود که تا آن‌جا که ممکن و مقدور است ضمن یک حرکت و مبارزه مسالمت‌آمیز، سازمان، هدف‌ها، آرمان‌ها و برنامه‌های خود را به‌میان توده‌های مردم ببریم و پایگاه اجتماعیمان را در بین توده‌های مردم گسترش بدهیم، آگاهی سیاسی مردم را ارتقا داده و با گسترش و تحکیم موقعیت سازمان، اساسی‌ترین کمبودی که انقلاب داشت، یعنی فقدان یک سازمان انقلابی سراسری توده‌یی را برطرف نماییم»

۴ اسفند ۱۳۵۷- سخنرانی مسعودرجوی در دانشگاه تهران
هیچ‌گونه تضییق نظامی و سیاسی برای انقلابیون اصیل و جان برکف که از قدیم می‌جنگیده‌اند نباید به‌وجود آید.
محاکمات در دادگاههای علنی مردمی برگزار شود و نمایندگان اقشار مختلف مردم و عموم اقشار و طبقات و نیروهای مبارز و انقلابی در هر موردی شاهد و قاضی محاکمات باشند.
انتصاب‌های مختلف نظامی و سیاسی و اداری به‌خصوص در حد کادرهای طراح و رهبری‌کننده با نظر شوراهای مردمی صورت گیرد.

۱۴ اسفند 57- سخنرانی مسعودرجوی در احمدآباد برسر مزار مصدق
هدف ما از مبارزه، درنهایت، استقرار هماهنگی و وحدت هر چه بیشتر در همه زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی است. مبارزه، فی نفسه هدف نیست. بلکه تکاپویی است برای راندن اختلافها و تضادها به‌سمت وحدت.


۲۱ اسفند ۱۳۵۷- اطلاعیه مجاهدین درمورد مسأله حجاب
هر موضع‌گیری خصمانه و تحمیل هر شکلی از حجاب بر زنان این میهن، نامعقول و نامقبول است. انقلاب ما هیچ‌گونه تردید و انکاری را در آزادی کامل حقوقی و سیاسی و اجتماعی زنان نمی‌پذیرد


۲۶ اسفند ۱۳۵۷- نظر مجاهدین درباره مجازاتهای مجرمان عادی
صدور و اجرای احکام مجازاتی از قبیل اعدام و شلاق‌زدن و تحت‌عنوان جاری‌کردن حدود اسلام، روح قوانین جزایی اسلام را که جز از موضع رأفت و رحم و توبه عوامل و انگیزه‌های جرم، به‌مجازات نمی‌نگرد خدشه‌دار ساخته و آن‌را قسی‌القلب و قشری جلوه می‌دهد.

۲۷ اسفند ۱۳۵۷- اطلاعیه مجاهدین در دفاع از حقوق کردها
مجاهدین در اطلاعیه‌یی بر ضرورت دفاع از حقوق حقه هم‌میهنان کرد و رفع ستم مضاعف از آنها تأکید کردند و خواستار یک چاره‌جویی مردمی و انقلابی مناسب برای حل مسالمت‌آمیز آن شدند. مجاهدین همچنین نسبت به رخدادهایی نظیر درگیریهای کردستان و گنبد هشدار دادند.

۲۷ اسفند ۱۳۵۷- نظر مجاهدین درباره رفراندم جمهوری اسلامی
درمورد سؤال راجع به‌جمهوری اسلامی آیا می‌خواهیم دیگران را وادار کنیم که از ترس سلطنت، با اکراه و اجبار به‌جمهوری اسلامی رأی بدهند؟ هیچ‌گونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی به‌نحوی از انحاء، ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست.

۲۷ اسفند ۱۳۵۷- بیانیه انتظارات حداقل از جمهوری اسلامی
اعمال حق کامل حاکمیت ملی بر جمیع منابع ملی به‌ویژه نفت
احتراز از سرمایه‌گذاریهای کلان در صنایع فوق‌العاده پیچیده و پرهزینه [هسته‌یی] به‌نفع رشد صنایع متوسط داخلی
بنیان‌گذاری ارتش مردمی
تضمین کامل آزادی مطبوعات و احزاب و اجتماعات سیاسی با هر عقیده و مرام
تأمین کامل حقوق سیاسی و اجتماعی زنان
رفع ستم مضاعف از تمام شاخه‌ها و تنوعات قومی و ملی در همه استانهای کشور

۱۷ خرداد ۱۳۵۷- بیانیه مجاهدین درباره ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان، برای تدوین قانون‌اساسی
یک مؤسسان واقعی با دعوت از نمایندگان گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی و قومی و نژادی مختلف مردم امکان‌پذیر است که اگر تشکیل چنین مجلسی به‌دلیل گسترش گروهها و اصناف، سخت یا غیرممکن باشد، مؤسسان واقعی مردم را می‌توان از طریق شوراهای مردمی، جامه عمل پوشاند و درصورتی‌که از این طریق هم برپاکردن شوراها عملی نباشد، تنها راه بالنسبه عادلانه‌تری که باقی می‌ماند، انتخابات عمومی سراسری است.
۳۱ تیر 58- بیانیه شرکت در انتخابات مجلس بررسی قانون اساسی
برای این‌که در میان انبوه آنچه به‌نام اسلام و قرآن عرضه می‌شود؛ تا حق را از باطل و انقلاب را از ضدانقلاب مشخص کنیم؛ تا توده‌های مردم و قشرهای جوان و بالنده با حقیقت اسلام هرچه بیشتر آشنا شوند. به‌خاطر اعتقاد به اصالت آزادی انقلابی، که در روند تکامل فرد و اجتماع، ایجاب می‌کند که برای احراز آن هر فرصتی را مغتنم بشماریم.

۱۰ مرداد ۱۳۵۸- کنفرانس مطبوعاتی مجاهدین در تهران
مسعودرجوی و موسی خیابانی در یک کنفرانس مطبوعاتی، شرکت مجاهدین در انتخابات مجلس بررسی قانون‌اساسی و مواضع مجاهدین را در این‌باره اعلام کردند. روزنامه کیهان به‌نقل از مسعودرجوی نوشت، ما پیش‌نویس قانون‌اساسی را نقد می‌کنیم. ما خواستار آزادی کامل احزاب، مطبوعات و اجتماعات و محافظت از آنها در مقابل چماقداران هستیم. اگر بخواهیم به‌اسلام عمل کنیم، شکل حکومت و دولت در اسلام، شورایی است. برابری کامل زن و مرد در تمام زمینه‌های سیاسی و اجتماعی باید تصریح شود. و (سایرحقوق و خواسته‌های اساسی یک به‌یک ذکر شده است).

۲۳ مهر ۱۳۵۸- موضع‌گیری مجاهدین درباره مسائل کردستان
مسأله کردستان هیچ راه‌حل قهرآمیز ندارد. راه‌حل انقلابی و مردمی آن اساساً در به‌رسمیت‌شناختن حق تعیین سرنوشت و اداره امور داخلی آنها در چارچوب خدشه‌ناپذیر تمامیت ارضی ایران خلاصه می‌شود.

۳۰ مهر ۱۳۵۸- موضع مجاهدین دربرابر ولایت‌فقیه
نشریه مجاهد شماره 7 در سرمقاله‌اش با عنوان «روحانیت شیعه بر سر دوراهی تاریخی» نوشت: «اگر روحانیت، امروز به‌مسئولیت تاریخی خود عمل نکند از صحنه تاریخ محو می‌شود»

در اسلام واقعی و ضدطبقاتی:
اولاً: قشر خاصی به‌نام کاهن یا موبد یا احبار و رهبان وجود ندارد.
ثانیاً: فقیه به‌معنای واقعی و قرآنی، زمین تا آسمان با آنچه امروز در نظر عوام است و عموماً ازروی لباسش شناخته می‌شود تفاوت دارد.
ثالثاً: در اسلام واقعی، بین ولایت و حکومت، و به‌عبارت دیگر بین رهبری و شکل اداره امور کشور (که قطعاً شورایی است) تفاوت وجود دارد. باید دید از آنچه در عمل از این اصل (ولایت فقیه) بیرون می‌آید استبداد تراوش می‌کند یا آزادی؟ موافقین ولایت‌فقیه از حرفشان چیزی بیشتر از حاکمیت سیاسی روحانیان بیرون نخواهد آمد»

۲۳ آبان ۱۳۵۸- هشدار به‌مجلس خبرگان قانون‌اساسی
مجاهدین در یک تلگرام فوری به‌مجلس خبرگان اعلام کردند، درصورتی‌که موارد زیر به‌عنوان حداقلهای انتظارات مردمی و انقلابی از انقلاب ضدسلطنتی در قانون‌اساسی مراعات نشود، به‌چنان قانونی رأی نخواهند داد.
تصریح بر حاکمیت مردم از طریق یک مجلس واحد و قانون واحد
اداره و تصدی تمام امور کشور از طریق شوراهای واقعی
اعاده حقوق ملیتها و اقوام، مبنی بر تعیین سرنوشت و اداره تمام امور داخلی‌شان در چارچوب تمامیت ارضی کشور
تضمین آزادی همه احزاب و گروهها تا مرز قیام مسلحانه
محدود نمودن حقوق مالکیت و تصرف به‌چارچوب قرانی «کار»
منوط نمودن بهره‌وری از زمین و محصول به‌کسی که روی آن کار کرده است

اول آذر ۱۳۵۸- مجاهدین و قانون‌اساسی رژیم
مجاهدین اعلام کردند به‌خاطر فقدان حداقل خواستهای سیاسی و آرمانی مجاهدین در قانون‌اساسی مصوب خبرگان، در رفراندم قانون‌اساسی شرکت نمی‌کنند.

۱۵ دی ۱۳۵۸-شرکت مجاهدین در انتخابات ریاست‌جمهوری
با اعلام نامزدی مسعودرجوی در انتخابات ریاست‌جمهوری، در فاصله بسیار کوتاهی، احزاب، سازمان‌ها و گروهها و شخصیتهای مترقی، اقلیت‌های قومی و مذهبی، حمایت خود را از کاندیداتوری و برنامه اعلام‌شده او ابراز کردند، گذشته از احزاب و سازمانهای مختلف سیاسی اعم از سراسری و منطقه‌یی و اقلیتهای مذهبی، ده‌ها انجمن و کانون معلمان، بیش‌از 80 انجمن و کانون دانشجویی، بیش‌از 150 کانون و تشکل کارگری، صدها انجمن دانش‌آموزی، صدها شورا و انجمن محلی، 500 تن از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران، صدها تن از اساتید دانشگاهها و مدارس عالی کشور، از کاندیداتوری و برنامه اعلام‌شده مسعودرجوی حمایت کردند.

۱۵ دی ۱۳۵۸- آزادی، فلسفه انقلاب - سخنرانی مسعودرجوی، دانشگاه تهران
مسعودرجوی در سخنرانی انتخاباتیش در دانشگاه تهران گفت: «مسأله ما بردن و برنده‌شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است. و کیست که نداند فلسفه هر انقلاب راستین در هرکجای جهان و به‌ویژه انقلابی که تحت رایت اسلام برانگیخته می‌شود در یک کلام باز هم آزادی است. همان‌کلمه‌یی که تمام رسولان و مصلحین، تمام انقلابیون بزرگ و شهیدان و همه اسیران با آن شروع کردند و با آن، به‌پایان رساندند.

۲۹ دی ۱۳۵۸- برنده و بازنده در بوته آزمایش
خمینی در مقابل استقبال وسیع از کاندیداتوری مسعودرجوی مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند. به‌رغم آن‌که قول داده بود اصلاً در این انتخابات دخالتی نکند و به‌انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعودرجوی از کاندیداتوری را صادر نمود. مجاهدین با افشای اقدامهای نزدیکان خمینی و مسیری که برای این کاندیداتوری طی کرده بودند، از شرکت در انتخابات، اعلام انصراف کردند. مسعودرجوی در پیامی خطاب به‌مردم گفت: از فردفرد شما تمنّای حداکثر بردباری و خویشتن‌داری دارم.

۱۰ بهمن ۱۳۵۸- آینده انقلاب
مسعودرجوی، در روز 10 بهمن ۱۳۵۸، در دانشگاه تهران تحت‌عنوان «آینده انقلاب» سخنرانی کرد. خمینی و دیگر سران رژیم ازجمله رفسنجانی در مباحث خصوصی خود گفته بودند هرچه مجاهدین را آزار و اذیت کنیم پاسخی جز مسالمت نخواهند داد. مسعودرجوی، آخوندها را از ادامه حملاتشان علیه آزادیهای مردم برحذر داشت و با تکیه بر صبر و بردباری مجاهدین در مقابل حملات چماقداران و انضباط تشکیلاتی صفوف مجاهدین خاطرنشان کرد: «وای به‌روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله جواب بدهیم».


دوم اسفند ۱۳۵۸- شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی
درحالی‌که یک‌سال از انقلاب ضدسلطنتی می‌گذشت، مجاهدین باز هم به‌منظور استفاده از آخرین قطرات آزادی، با تمام قوا در انتخابات شرکت کردند. در آن شرایط، انتخابات مجلس شورای ملی پس‌از انتخابات مجلس خبرگان و انتخابات ریاست‌جمهوری، آخرین تجربه برای ادامه یک زندگی مسالمت‌آمیز سیاسی محسوب می‌شد.


نیمه اسفند ۱۳۵۸- افشای رژیم ارتجاعی در سراسر ایران
درجریان مبارزات انتخاباتی مجلس، مجاهدین در شهرهای تبریز و رشت، میتینگ‌های بزرگی برپا کردند که در هر یک از آنها صدهاهزارنفر از مردم شرکت داشتند. این میتینگها ابعاد حمایت مردمی مجاهدین را آشکار کرد. خمینی و سران رژیم از پیش در هراس از راه‌یافتن مجاهدین به‌مجلس، انتخابات را دومرحله‌یی کردند.


۵ فروردین ۱۳۵۹- افشای تلاش رژیم برای قهر
مجاهدین به‌منظور جلوگیری از ایجاد تشنجها و درگیریهای بیشتر در فاصله بین مرحله اول و دوم انتخابات مجلس، مقدمه‌چینی‌هایی را که درجریان انتخابات برای به‌قهرکشاندن فضای سیاسی صورت می‌گرفت، افشا کردند.

۶ فروردین ۱۳۵۹- غیرمسلح شدن مراکز سیاسی مجاهدین
مجاهدین بار دیگر به بالاترین مسئولان اجرایی کشور هشدار دادند که دستهای مشخصی بر سر آنند که «با فتنه‌جویی و ایجاد درگیری و آشوب و هرج‌ومرج و رواج‌دادن واکنش‌های خشونت‌بار، افق سیاسی مسالمت‌آمیز کشور را تیره و تار کنند؛ و با همه‌گیر نمودن فضای خشونت به‌مقاصد خود دست یابند»، مجاهدین، تمام مراکز خود را غیرمسلح اعلام کردند.

۱۸ فروردین ۱۳۵۹- پیشگام جلوگیری از جنگ خارجی
مجاهدین درباره افرایش تنشهای سیاسی بین رژیمهای ایران و عراق بر سر ادعاهای ارضی بین دو دولت اعلام کردند که ملاک حسن‌نیت و انقلابی‌بودن و مردمی‌بودن هر رژیمی در آن است که به‌جای زنده‌کردن زخمهای استعماری و دعاوی کاذب مالکانه به‌بنای چنان نظام سیاسی و اجتماعی عادلانه و دموکراتیکی بپردازد که برای همه خلقهای درزنجیر، سرمشق انصاف و برادری باشد.

۱۹ فروردین ۱۳۵۹- افشای ترفند بحث آزاد
درحالی‌که باندهای ارتجاعی دست‌آموز بهشتی، تبلیغ بحث آزاد می‌کردند و مجاهدین را به‌مناظره درباره مسائل ایدئولوژیک فرا می‌خواندند، مجاهدین در اطلاعیه‌یی افشا کردند که آخوندها با شعار بحث آزاد، منظوری جز «پنهان‌کردن چماق و پیچاندن آن در زرورق بحث آزاد» ندارند.

۲۸ فروردین ۱۳۵۹- هجوم خمینی به‌دانشگاهها
کلاسهای هفتگی مسعودرجوی در دانشگاه صنعتی شریف تهران به میعادگاه ۱۰ هزارنفر از جوانان و دانشجویان مبارز ایران تبدیل شده بود و خمینی که توان تحمل چنین استقبالی از مجاهدین را در دانشگاهها نداشت کمر به تعطیل دانشگاهها بست. مجاهدین با افشای اسنادی، توطئه‌چینی‌های خمینی و بهشتی و دیگر سران رژیم، برای ایجاد اغتشاش، آشوب و به‌تعطیل‌کشاندن دانشگاه‌ها را افشا کردند.

۴ اردیبهشت ۱۳۵۹- دعوت به‌آرامش
درحالی‌که طی اولین‌ماه سال، در اثر ۸۰ حمله وحشیانه عوامل خمینی به‌محلهای تجمع مجاهدین و مراکزشان، چندتن به‌شهادت رسیده و بیش‌از ۱۰۰ تن زخمی‌شده و صدها تن دیگر در زندانها به‌سر می‌بردند، مجاهدین در اطلاعیه‌یی خطاب به‌تمام نیروهای سیاسی، به‌ویژه هوادارانشان، به حفظ آرامش فراخواندند و هر گونه اقدام هرج‌ومرج‌طلبانه را محکوم نمودند.


۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۹- افشای تروریسم دولتی
خمینی و همدستانش که در تلاش برای به‌انفجارکشاندن فضای سیاسی و امکان فعالیتهای دموکراتیک در مقابل مجاهدین و بردباری آنها هر روز، شکست تازه‌یی متحمل می‌شدند، تلاش کردند با اقدام به‌ترور رهبری مجاهدین، راه خود را برای تحکیم سلطه ارتجاعیشان هموار کنند. آن‌ها بدین‌منظور، مراسم مجاهدین در روز 11 اردیبهشت به‌مناسبت روزجهانی کارگر را که در ترمینال خزانه تهران برگزار می‌شد انتخاب کردند تا توطئه شوم خود را توسط صدها لومپن و چاقوکش اجیرشده توسط حزب جمهوری اسلامی که آشکارا توسط پاسداران کمیته و سپاه حمایت می‌شدند، به‌اجرا درآورند. اما هشیاری واحدهای حفاظتی مجاهدین، توطئه ترور مسعود را ناکام گذاشت.

۲۲ خرداد ۱۳۵۹- چه باید کرد؟ (میتینگ بزرگ امجدیه)

صدهاهزارنفر از مردم تهران که در ورزشگاه امجدیه تجمع کرده بودند، درحالی‌که پاسداران رژیم با رگبارهای گلوله و پرتاب گاز اشک‌آور، درصدد برهم‌زدن این مراسم بودند، با پایداری و مقاومت شگفت‌انگیزی تلاشهای چماقداران را به‌شکست کشاندند و سخنرانی مسعودرجوی برگزار شد.
مسعودرجوی در این سخنرانی تاریخی که یک اتمام‌حجت سیاسی با خمینی و همدستانش محسوب می‌شد، نقش هدایت‌کننده خمینی و سایر سران رژیم را در حمله به‌آزادیهای مردم با مکانیسم چماقداری افشا کرد و درمورد تلاش برای بستن همه راههای مبارزه مسالمت‌آمیز سیاسی هشدار داد.



۳۱ خرداد ۱۳۵۹- افشای نقش سران رژیم در چماقداری
پس‌از میتینگ امجدیه، محکومیت چماقداری به‌مسأله سیاسی و اجتماعی روز کشور تبدیل شد و تلویزیون رژیم به‌ناگزیر برنامه‌هایی را به‌بحث درباره علل و عوامل این پدیده اختصاص داد. مجاهدین، اسنادی ازجمله به‌صورت نوارهای سخنان حسن آیت، یکی از سردمداران حزب «جمهوری اسلامی» را افشا کردند که توطئه این حزب برای تعطیل دانشگاهها و درواقع نقشه خود خمینی برای حذف جناح مغلوب درون حاکمیت را برملا می‌کرد.


۴ تیرماه۱۳۵۹- آشکارشدن نقش شخص خمینی
در این‌روز یعنی کمتر از دو هفته پس‌از میتینگ بزرگ امجدیه و کمتر از یک هفته پس‌از افشای نقش سران رژیم در چماقداریها و سرکوبگریها، خمینی خود به‌صحنه آمد و آشکار کرد که در پشت تمام آزادی‌کشیهای پس‌از انقلاب، خود او قرار دارد. اکنون دیگر هیولای ارتجاع یا باید شکست را می‌پذیرفت و در مقابل حقوق مردم عقب‌نشینی می‌کرد یا از پس پرده بیرون می‌آمد و چهره واقعیش را به‌نمایش می‌گذاشت. خمینی این یکی را انتخاب کرد. او در یک سخنرانی که تماماً علیه مجاهدین بود با دستپاچگی و دروغپردازیهای وقیحانه‌یی، مجاهدین را دشمن اصلی و منافق بدتراز کافر اعلام کرد و تلویحاً حکم مباح‌بودن جان و مال و نوامیس آنان را صادر نمود وجبهه جدیدی برای سرکوبی و کشتار خونین گشود.

اما مجاهدین که تا این تاریخ با هوشیاری تمام، راه شقه‌کردن حاکمیت ارتجاع و استفاده از تضادهای درون رژیم را به‌خوبی پیموده بودند در این نقطه نیز برای ناکام‌گذاشتن خمینی، ستادها و مراکز علنی خود را که هرلحظه می‌توانست مورد هجوم عوامل چماقدار خمینی قرار گیرد تعطیل اعلام کردند و برای افشای سخنان خمینی و عملکردهای او به‌میان مردم رفتند.


۱۷ شهریور ۱۳۵۹- شکاف در اردوی ارتجاع
موضع‌گیری‌های هشیارانه مجاهدین ازآغاز انقلاب و افشاگریهایشان درباره عملکرد ارتجاع، به‌شکاف در درون ارتجاع حاکم بالغ شد و تشدید تضادهای درونی رژیم درجریان مراسم یادبود شهیدان 17 شهریور در میدان ژاله به‌اوج خود رسید و سران حزب جمهوری اسلامی (بهشتی، رفسنجانی و باهنر) به‌تلویزیون آمدند و آشکارا تشدید تضادهای درونی رژیم و سخنان رئیس‌جمهور وقت رژیم علیه باند حاکم را ناشی از عملکرد و سیاست مجاهدین و تأثیر آنها در درون رژیم دانستند.

۳۱ شهریور ۱۳۵۹- جنگ با عراق، موهبتی برای خمینی
در فاصله بهار تا پایان تابستان 59، مجاهدین بارها درباره تشدید تضادها و اختلافها و بروز درگیریهای مرزی با عراق هشدار دادند و خواستار راه‌حلهای مسالمت‌آمیز برای این مسأله شدند. این درحالی بود که آتش‌افروزی پیش‌از آن شروع شده بود. روزنامه «جمهوری اسلامی» در 18 شهریور 59 (12 روز قبل‌از شروع جنگ) نوشت: «به فرمان فرمانده کل قوا نیروهای انقلاب، آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند».

۷ آبان ۱۳۵۹- کلمه ممنوعه «مجاهد»
در هفتم و یازدهم آبان ۱۳۵۹، دادستانی خمینی، در ضدیت با مجاهدین و با سوءاستفاده از شرایط جنگی، انتشار نشریات و اعلامیه‌های مجاهدین و هوادارانشان را به‌کلی ممنوع اعلام کرد.

۲۵ آبان ۱۳۵۹- حکم دستگیری رهبران مجاهدین
همدستان خمینی پس‌از یک محاکمه فرمایشی با سوءاستفاده از شرایط جنگی کشور، محمدرضا سعادتی را به زندان محکوم کرده و همزمان، حکم احضار و دستگیری مسعودرجوی و موسی خیابانی را صادر نمودند. مجاهدین اما بی‌اعتنا به‌این حکم‌ها، انتشار نشریه مجاهد را از هفته اول آذر 59 از سرگرفتند.

۴آذر ۱۳۵۹- دادخواهی از مردم ایران
نشریه مجاهد به‌انتشار یک سلسله گزارش مستند، از عملکرد و ماهیت رژیم‌خمینی پرداخت و افشای شکنجه‌های رایج در مراکز و زندانهای رژیم را آغاز نمود.

بهمن ماه ۱۳۵۹- مرزبندی جنبش و ضدجنبش
نشریه مجاهد به‌مناسبت دومین سالگرد انقلاب، مصاحبه‌هایی درباره سیاستها و نیروهای سیاسی، با مسعودرجوی انجام داد که درواقع، مهم‌ترین دستاورد تئوریک سیاسی جنبش ضدارتجاعی در دوران دوسال‌ونیمه مبارزه سیاسی است. مسعود در فرازهایی از این مصاحبه به‌تشریح مبانی تحلیلی و استراتژیک مجاهدین دربرابر حاکمیت ارتجاع خمینی پرداخت و ازجمله گفته بود: معیار مشروعیت و ترقی‌خواهی رژیم در رابطه‌اش با انقلابیون و ازجمله مجاهدین خلاصه می‌شود. این یک مسأله سیاسی و مربوط به‌مسأله اساسی انقلاب، یعنی کیفیت و رابطه قدرت حاکمه سیاسی با سایر نیروها و طبقات خلق است.

۱۴ اسفند ۱۳۵۹- شقه در رأس رژیم
مراسم بزرگداشت مصدق در دانشگاه تهران با نقش فعالی که هواداران مجاهدین در افشای چماقداران ایفا کردند، ضربه سیاسی سنگینی به‌خمینی و همدستانش وارد نمود. این مراسم در روند تشدید تضادهای درونی رژیم، یک نقطه‌عطف بود. بنی‌صدر که در آن‌هنگام، رئیس‌جمهور رژیم بود، به‌افشای چماقداران پرداخت. تضادهای درون رژیم به‌شدت اوج گرفت.

۷ اردیبهشت ۱۳۶۰- تظاهرات عظیم مادران علیه سرکوبی مجاهدین
در این‌روز به‌نشانهٔ اعتراض به‌حملاتی که ازآغاز سال، شدت گرفته بود و به‌ویژه زنان و دختران هوادار مجاهدین را هدف حملاتش قرار داده بود، انجمن‌های مادران و زنان هوادار مجاهدین بدون اعلام علنی دست به‌راهپیمایی زدند. شرکت ۲۰۰ هزارنفر از مردم تهران در این تظاهرات، آن‌هم بدون اطلاع قبلی، رژیم‌خمینی و پاسداران ارتجاع را غافلگیر و وحشت‌زده کرد. این تظاهرات هم، دو شهید و صدها مجروح و اسیر برجای گذاشت.


۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۰- نامه سرگشاده مجاهدین به‌خمینی و التزام به قانون‌اساسی
مجاهدین در نامه سرگشاده‌یی به‌خمینی، اعلام کردند که «اگرچه به‌قانون‌اساسی رأی نداده‌ایم. اما به‌شرط این‌که همین قانون نیز عملاً اجرا شود، بدان ملتزم هستیم». مجاهدین تأکید کردند که: «تا وقتی راههای مسالمت‌آمیز ابراز عقیده و فعالیت انقلابی، مطلقاً مسدود نشده باشد و به‌اصطلاح، حجت تمام نشده است، از عکس‌العملهای خشونت‌بار و قهرآمیز» پرهیز می‌کنند.
.
همچنین پیشنهاد کردند که «برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شکایات و اثبات حرفهایشان «بدون هیچ‌گونه تظاهر و درنهایت آرامش» به‌همراه کلیه همدردانشان در تهران به‌نزد خمینی بروند.


۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ - خمینی، مجاهدین را به جنگ یا تسلیم فرا می‌خواند
خمینی ضمن سخیف‌گوئیهایی علیه مردم و نیروهای انقلابی به‌خاطر مصادره سلاحهای ارتش شاه درروزهای انقلاب، مجاهدین را آشکارا به «جنگ یا تسلیم» فراخواند و حزب توده را مثال‌زد که «اگر چه انحرافی است اما هم آزاد است و هم نشریه دارد».


۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۰ - آخرین نامه اتمام‌حجت مجاهدین به رژیم‌خمینی
مجاهدین در پاسخ به‌موضع‌گیری خمینی و اتهامهای او، نامه سرگشاده مفصلی خطاب به‌بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت رژیم منتشرکردند و شرایط آمادگی خود را برای خلع‌سلاح تعیین کردند. «سلاح برای یک انقلابی اگرچه مهم است، ولی ”همه‌چیز“ نیست. سرچشمه تاریخی پیروزی اساساً در عشق به بهروزی خلقهای تحت‌ستم و در فداکردن هرچه بیشتر خود درمسیر خدا و خلق نهفته است».
مجاهدین تأکید کردند که مشروط بر این‌که وی به‌عنوان «عالی‌ترین مقام رسمی و مسئول اجرای قانون‌اساسی» بتواند اجرای قانون را به‌طور عملی تضمین نماید، حاضرند سلاحهای خود را تسلیم کنند.

خرداد ۱۳۶۰- شمارش معکوس!
حلقه محاصره رژیم و شخص خمینی به‌دور نیروهای مردمی هر روز تنگتر می‌شد. اما مجاهدین، هم بر سر اصولشان کوتاه نمی‌آمدند و هم بر سر خط سیاسی برای اتمام‌حجت تاریخی و سیاسی و اجتماعی با رژیم تا به‌آخر وفادار بودند و از پا نمی‌نشستند.

مسعودرجوی رهبر مقاومت دراین‌باره می‌گوید:
«تا آن‌جا که به‌ما مربوط بود بعداز انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، هرگز خواهان قهر، درگیری و مقابله خونین و مسلحانه نبودیم و از آن استقبال نمی‌کردیم. اما وقتی که خمینی، روزنامه‌ها را بست، احزاب را تعطیل کرد و سرکوب را در گسترده‌ترین نوعش، تحت‌عنوان حزب‌اللهی یا نهادهای به‌اصطلاح انقلاب برقرار کرد، مدتی مستمراً اتمام‌حجت می‌کردیم. از مجلس ملی خبری نبود، احزاب سرکوب شده، روزنامه‌ها دهان‌دوخته، چماق تکفیر و انواع و اقسام چماقها نیز تحت نام مذهب، بر سر مردممان می‌بارید. دو سال و چندماه بعداز حاکمیت ارتجاع، یعنی در ۳۰خرداد ۱۳۶۰ درحالی‌که همه راههای مسالمت را درنوردیده بودیم، این خمینی بود که ما را در معرض یک انتخاب بزرگ و تاریخی قرار داد. این‌جا بود که ما باید انتخاب می‌کردیم. یا ننگ تسلیم را می‌پذیرفتیم و یا شرف مقاومت را. و خوشبختانه که شرفمان را حفظ کردیم.»


غیر ممکن، ممکن می‌شود!
از صبح ۳۰خرداد درحالی‌که تمامی پیکر مجاهدین و میلیشیا در تهران، مشتاقانه سر از پا نمی‌شناخت و در هر پارک یا کوچه و خیابان و خانه‌یی گروه‌گروه آماده می‌شد، مرکز فرماندهی با نگرانی در اطراف سیستم ارتباطی گرد آمده بود تا هیچ‌چیز خارج از کنترل، خودبه‌خودی رها نشود.
آری، فرماندهان و مسئولان مجاهدین در این‌روز واقعاً یک شاهکار تاکتیکی و نظامی آفریدند. تظاهرکنندگان به ۵۰۰ هزارتن بالغ می‌شدند، غیرممکن، ممکن شده بود.
به‌این‌ترتیب بعدازظهر روز ۳۰ خرداد، تظاهرات مسالمت‌آمیز نیم‌میلیونی مردم تهران به‌دعوت و پیشتازی و راهگشایی مجاهدین محقق می‌شود.
آن‌روز که رادیوی ارتجاع، پرده را ازروی همه چماقداریها و تاخت‌وتازها کنار می‌زند و به‌صراحت خطاب به‌پاسداران می‌گوید و کراراً تکرار می‌کند که به‌اذن امام به‌روی مردم رگبار باز کنید. پاسداران، تظاهرات مسالمت‌آمیز را به‌خون می‌کشند.
بعدازظهر ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، خمینی به‌طور تاریخی در مقابل مسعودرجوی شکست می‌خورد و تمام می‌شود. ازاین‌پس، مبارزه قهرآمیز انقلابی مجاهدین و همه موضع‌گیری‌های آن‌ها در منتهای مشروعیت و در منتهای مقبولیت مردمی شکل می‌گیرد و پیش می‌رود. کارنامه درخشان دوونیم‌ساله مبارزه سیاسی مجاهدین، این حقیقت تابناک را مجسم می‌کند.
در صدر همه حماسه‌هایی که مجاهدین در میدان نبرد نظامی می‌آفرینند، بایستی به‌شاهکار و هنر تاریخی مسعودرجوی در این مبارزه سیاسی، آفرین گفت. چراکه در پیکار با دجال پیری که مشروعیت یک انقلاب عظیم با آن استقبال توده‌یی را حمل می‌کرد و علاوه بر آن بر دجالیت مذهبی و موقعیت مرجع تقلید تکیه زده بود و این‌همه مکار و هشیار بود، سرانجام پیروز شد و این خمینی بود که با سر به‌زمین خورد.


آغاز اعدامهای جنون‌آسا
از شبانگاه ۳۰ خرداد، اعدام‌های جنون‌آسای مجاهدین و همچنین دستگیریهای گسترده هرکس که کمترین ارتباطی با مجاهدین داشته، در سراسر کشور آغاز می‌شود. ماشین کشتار به‌دستور دژخیم خون‌آشام جماران در اوین به‌کار می‌افتد و خون پاکترین و آگاهترین فرزندان میهن را بی‌دریغ و باشتاب و شقاوتی شگفت‌انگیز بر زمین می‌ریزد.


روز ۳۱خرداد، روزنامه‌های رسمی رژیم، عکس گروهی از دختران نوجوان مجاهد را که دژخیمان خمینی، آن‌ها را با قساوت تمام تیرباران کرده‌اند به‌منظور احراز هویت چاپ می‌کنند و با وقاحت ویژه جلادان از پدرو مادرهای آنان خواسته می‌شود که برای شناسایی و تحویل‌گیری فرزندانشان به‌اوین مراجعه کنند. شهید مقدس کاظم افجه‌ای و شاهدانی دیگر، از صحنه‌های اعدام در اوین نقل کردند که: «دختران خردسال مجاهد، در لحظه تیرباران، جملگی با مشت گره‌کرده فریاد می‌زدند: «مرگ بر خمینی»، «زنده‌باد آزادی»


نعره جلادان و حاکمان ضدشرع خمینی
آخوند جنایتکار محمدی‌گیلانی حاکم ضدشرع منصوب‌شده توسط خمینی نعره می‌کشید که:

«
محارب بعداز دستگیرشدن، توبه‌اش پذیرفته نمی‌شود. کیفر، همان‌کیفری است که قرآن (بخوانید فتوای خمینی) بیان می‌کند. کشتن به‌شدیدترین وجه، حلق‌آویزکردن به‌فضاحت‌بارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام (نام مستعار خمینی) اجازه می‌دهد که اینها را که در خیابان، تظاهرات مسلحانه می‌کنند، دستگیر شوند و درکنار دیوار، همان‌جا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند، برای‌این‌که محارب بودند اسلام (!) اجازه نمی‌دهد که بدن مجروح این‌گونه افراد باغی به‌بیمارستان برده شود بلکه باید تمام‌کشته شوند».
آخوند جنایتکار موسوی‌تبریزی، دادستان کل ضدانقلابی وقت خمینی می‌گوید:

«
این‌ها محاکمه‌شان توی خیابان است. کشتن اینها واجب است نه جایز. هرکس دربرابر این نظام و امام عادل مسلمین (!) (منظورش خمینی است) بایستد، کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمی‌تر کرد که کشته شود.
رفسنجانی جنایتکار که آن‌زمان رئیس مجلس ضدخلقی رژیم بود، به‌حکام ضدشرع چنین خط می‌دهد:

«برطبق فرامین الهی (!) ۴حکم بر اینها لازم‌الاجراست: 1 ـ‌کشته شوند 2 ـ‌به‌دار کشیده شوند 3 ـ‌دست و پایشان قطع شود ۴ حکم این‌ها از جامعه جدا شوند. رفسنجانی تأسف می‌خورد که چرا قبلاً کشتار را راه نینداخته و می‌گوید:
اگر آن‌روز منظورم اوایل انقلاب است، ۲۰۰ نفر از اینها را می‌گرفتیم و اعدامشان می‌کردیم، امروز این‌قدر نمی‌شد.»
بهای آزادی
به‌این‌ترتیب با سرکوب خونین تظاهرات ۳۰ خرداد و شروع عصر اعدامهای وحشیانه، خمینی ضدبشر آخرین ذرات آزادی را نابود کرد. آن‌چنان‌که از فردای 30 خرداد به‌زبان دیگری می‌بایست با او سخن گفت. این زبان مقاومت انقلابی مسلحانه است، که از فردای 30 خرداد، مشروع و ضروری گردید. اگر وارد مبارزه قهرآمیز نمی‌شدیم، به‌جای موج مقاومت و سرسختی بیشتر، شاهد موج ندامت و خیانت بودیم ”. ندامت و خیانتهایی که دیگر نه جنبه فردی بلکه جنبه خطی و سیستماتیک نیز در آنها کاملاً‌چشمگیر می‌بود“.
مجاهدین، همچنان که طی دوسال‌ونیم فعالیت سیاسی و افشاگرانه تا منتهای توان برای ایجاد یک زندگی مسالمت‌آمیز تلاش کردند و به‌رغم دادن بیش‌از ۷۰ شهید و هزاران مجروح، باگذشتن از حق مشروع دفاع از خود و شلیک‌نکردن حتی یک گلوله، وفاداری خودشان را به‌آزادی به‌اثبات رساندند، این‌بارهم وقتی با ضرورت مقاومت انقلابی و خونین مواجه شدند در پذیرش مسئولیت آن با فدای همه‌چیزشان لحظه‌یی تردید نکردند. میدان‌های رزم را یکی پس‌از دیگری تجربه کردند و بهای آزادی و وفاداری به‌خلق را با سنگین‌ترین قیمت ممکن پرداختند. تا مقاومت انقلابی به‌عالیترین ثمره خود که ارتش‌آزادیبخش ملی ایران است بالغ گردید.
ارتشی انقلابی، با اقتدار، پیشرفته و آهنین‌عزم که ازقضا در ۳۰خرداد ۱۳۶۶ به‌فرمان رهبر مقاومت تأسیس شد. ارتشی که رزم‌آورانش، رشیدترین و پاکبازترین فرزندان ایران‌زمینند و سوگند خورده‌اند تا سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی و رساندن مهر تابان آزادی به‌ایران‌زمین از پای ننشینند.

از مشروطه تا امروز؛ یکصدسال مبارزه برای آزادی

۱۲۲ سال پیش در ۱۴مرداد ۱۲۸۵فرمان مشروطه توسط مظفرالدین‌شاه قاجار   پس از شورش‌ها و اعتراضاتی که در شهرهای ایران بر ضد ستمگری‌های ...