منبع سایت ایران آزاد
حقایق جنگ هشت
سالة ایران و عراق گزارشی مستند از وقایع جنگ ایران و عراق و عملیات فروغجاویدان.
مقاله حاضر متن پیاده شده از سلسله کنفرانسهای زندة آقای محمد
حیاتی از مسئولین سازمان مجاهدین خلق ایران، (زندانی سیاسی در حکومت پهلوی بین
سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۷) در شبکه تصویری ایران آزادی است. آقای حیاتی در این کنفرانسها
به پرسشهایی در خصوص جنگ هشت ساله و ضدمیهنی خمینی و مواضع سازمان مجاهدین خلق در
قبال این جنگ تحت عنوان «حقایق جنگ ایران و عراق» پاسخ دادند.
نظر به اهمیت این بحث هیأت تحریریه سایت ایران آزادی متن کامل
کنفرانس را با اضافه نمودن منابع، اسناد و پاورقیها به منظور هرچه مستندتر کردن
این کنفرانس برای علاقمندانی که خواهان تحقیق در بارة حقایق جنگ ایران و عراق
هستند منتشر کرده است.
با سلام
سئوالاتی که شما در رابطه با جنگ فرستادید زیاد بود اما اغلب مشابه
بودن ما برای جلوگیری از اتلاف وقت و بیان تکراری سئوالات و همچنین حفظ انسجام بحث
از میان سئوالات مشابه یکی رو انتخاب کردیم و به آن پاسخ میدهیم طبعاً کسانی که
در اون زمینه مشخص سئوال داشتند پاسخشون رو خواهند گرفت همچنین در رابطه با ترتیب
سئوالات، ابتدا به سئوالات پایهییتر میپردازیم و سپس به سایر سئوالات پاسخ میدهیم
این رو از این بابت میگویم که به دوستان اطمینان بدیم که همه سئوالات شما به دست
ما رسیده خوانده شده دسته بندی و کار شده. همچنین در مورد اسنادی که در این بحث
پخش میشود در سایت ایران آزادی پس از هر کنفرانس همراه با اسنادش منتشر میشه.
پرسش: حکومت در مورد تعریف جنگ میگوید: «جنگ تحمیلی» ولی مجاهدین
میگویند «جنگ ضدمیهنی» همین موضوع را توضیح بدین. مگر صدام حمله را شروع نکرد خوب
این حرف درسته که جنگ را تحمیل کرد؟
محمد حیاتی: بله این کلیدیترین سئوالی است که باید در مورد جنگ ایران و
عراق، هر ایرانی به آن پاسخ بده و جبهه خودش رو مشخص کنه. مرز بین حقیقت و فریب،
در پاسخ به این سئوال تعیین تکلیف میشود! چرا…؟ چون تعیین میکند که ما در کدام
جبهه هستیم این سنگ بناست.
ببینید! برای تشخیص یک جنگ مشروع از یک جنگ نامشروع باید دید که
اهداف آن جنگ چیست؟ یعنی با این جنگ دنبال چیست؟ هدف سرنگونی دیکتاتوره؟ یا توسعه
طلبی و تشکیل خلافت اسلامی تحت نام دفاع از میهن، یعنی هدف از جنگ مشخص میکند که
یک جنگ مشروع و عادلانه است یا اینکه نامشروع. مثلاً هدف هیتلر از اشغال لهستان،
فرانسه و شوروی چه بود؟ آیا برای آزادی مردم رفته بود!؟ یا هدف برتری نژاد آریایی
بود؟ آیا به چنین جنگی میشه گفت مشروع؟ قطعاً خیر..! زیرا اهدافش توسعه طلبانه و
برتری یک نژاد بر نژاد دیگر است یعنی حقوق عدهیی توسط عده دیگه پایمال شده.
بنابراین اگر جنگ نامشروع باشه هرکسی در این جنگ شرکت کنه یا این
جنگ رو تأیید کنه، بخواهد یا نخواهد در خدمت یک هدف نامشروع و ضدملی و ضدمردمیه؛
آگاه باشه یا نباشه. کسی هم که علیه چنین جنگی اقدام کنه طبعاً در مسیر درست گام
برداشته و از قضا وطن پرست واقعی است. ببینید هیتلر انقلابیون مقاومت فرانسه رو
تحت عنوان تروریست اعدام میکرد اما الان قهرمانان ملی فرانسه هستند. تاریخ قضاوتش
درسته.
دفاع مقدس یا جنگ ضد
میهنی؟ حقایق جنگ هشت سالة ایران و عراق
پس صورت مسأله برای ما آینه که مشخص کنیم هدف از جنگ ایران و عراق
چه بود؟ و چه کسی آن را دامن زد؟
ببیند خمینی در کتاب خودش بنام کشف الأسرار که در سال ۱۳۲۳ سه سال
پس از برکناری رضا شاه و یک سال پیش از پایان جنگ جهانی دوم یعنی ۷۳ سال پیش نوشته
بود میگه:
«این دیوارها که دور دنیا کشیدند و به نام کشور و وطن خواندند، از
فکر محدود بشر پیدا شده! دنیا، وطن توده بشر است».
یعنی در یک کلام مرزهای جغرافیایی بین کشورها رو اساساً قبول نداره
و به رسمیت نمیشناسد… اونچه که قبول داره مرزهای ایدئولوژیکه یعنی اینکه کی شیعه
است کی سنی.
خمینی در دیدار با شیعیان کویت در ۷ اسفند ۱۳۵۷ یعنی فقط ۱۵ روز پس
از سرنگونی شاه و به قدرت رسیدنش به صراحت اهدافش رو بیان میکنه! و میگه:
«یک دولت بزرگ اسلامی باید بر تمام دنیا غلبه کند» توجه دارید که
هنوز از راه نرسیده به چه صراحتی اهداف توسعه طلبانشو اونم برای شیعیان کویت بیان
میکنه. از روز اول دنبال تشکیل خلافت اسلامیه. دولت بزرگ اسلامی یعنی چی؟ این اسم
مستعار همون خلافت اسلامیه. یعنی همه مرزهای جغرافیایی برداشته بشه و مثل خلافت
عباسیان یا خلافت عثمانی قبل از جنگ جهانی اول یک کشور بزرگ اسلامی درست کنین.
خلیفه کیه معلومه خمینی. به همین دلیل هم بهش میگفتند رهبر مستضعفین جهان.
خمینی در یکی از سخنرانیهایش در مورد اهدافی که از جنگ دنبال میکنده به صراحت میگوید:
«اگه چنانچه جنگ عراق پیش ببرد ایران و عراق را، جنگش را به نفع خودش شکست بدهد عراق را، عراق به ایران متصل میشود، یعنی ملت عراق ملت مظلوم عراق از زیر چنگال این حزب ستمگر، خودش را اخراج میکند و متصل میکند به ملت ایران... و یک حکومت خودش تأسیس میکند موافق میل خودش، اسلامی و اگر ایران و عراق به هم پیوند پیدا کنند، و اتصال پیدا کنند، سایر این کشورهای کوچولویی که در منطقه هست، آنها به اینها میپیوندند» لینک به کلیپ
خمینی در یکی از سخنرانیهایش در مورد اهدافی که از جنگ دنبال میکنده به صراحت میگوید:
«اگه چنانچه جنگ عراق پیش ببرد ایران و عراق را، جنگش را به نفع خودش شکست بدهد عراق را، عراق به ایران متصل میشود، یعنی ملت عراق ملت مظلوم عراق از زیر چنگال این حزب ستمگر، خودش را اخراج میکند و متصل میکند به ملت ایران... و یک حکومت خودش تأسیس میکند موافق میل خودش، اسلامی و اگر ایران و عراق به هم پیوند پیدا کنند، و اتصال پیدا کنند، سایر این کشورهای کوچولویی که در منطقه هست، آنها به اینها میپیوندند» لینک به کلیپ
پس ببینید اولین کسی که صحبت از خلافت اسلامی کرد خمینی بود! اون
زمان نه القاعدهیی بود و نه داعش. اونها ایده خلافت اسلامی رو از خمینی
گرفتند. خمینی هیچ مرز جغرافیایی رو قبول نداشت، دو روز بعد از اینکه ایده
خلافت اسلامی رو برای کویتیها مطرح کرد یعنی در ۹ اسفند ۵۷ روزنامه الرأی کویت با
وحشت می نویسه:
«ایران میخواهد بنام اسلام یک امپراطوری درست کند».
آقای منتظری بعداً
درکتاب خاطراتش نوشت: «وقتی انقلاب پیروز شدیم یک غرور مخصوص، هم بیت امام،
هم ما و هم دیگران را فرا گرفت میگفتیم… ایران و عربستان ندارد؛ انقلاب اسلامی است و امام هم
رهبر جهان اسلام است.» در جای دیگه به صراحت میگه، این خمینی بود که با شعار
«امروز ایران؛ فردا عراق» و صدور انقلاب و شعارهای تند باعث وحشت کشورهای همسایه
شد.
اما برای خمینی اولویت با عراق بود چرا…!
برای اینکه عراق به نسبت کشورهای دیگر عربی و اسلامی شیعیان در
اکثریت بودند، ۶۰ درصد جمعیت عراق شیعه بودند و خمینی به واسطه ۱۵ سالی که در نجف
بود با جریانات شیعه عراقی مثل حکیم و صدر؛ علیه دولت وقت رابطه برقرار کرده بود.
بنابراین برای خمینی جمعیت شیعه در عراق یک ارتش بالقوه برای گسترش این خلافت
اسلامی بود. اما امروز بخوبی میبینیم که اون ارتش بالقوه به واسطه سقوط دولت سابق
عراق توسط آمریکا؛ از میانشان یک ارتش بالفعل از مزدوران ایجاد شده که در سوریه،
عراق و یمن به کشتار مردم مشغولن. خمینی به صراحت ۵ ماه قبل از شروع جنگ در
سخنرانی ۱۹ فروردین ۱۳۵۹ مردم و ارتش عراق را به قیام علیه صدام حسین دعوت کرد. میگه:
«هم خود صدام حسین براثر حکم شرعی کافر است و هم طرفدار کفار است و
ملت عراق باید بداند که او آدم خطرناکی است و ملت عراق با تمام قوا باید تلاش کنند
که این شخص فاسد را از بین ببرند».
در همون فروردین ۵۹ طارق عزیز وزیر خارجه عراق توسط عوامل رژیم در
بغداد مورد یک سوءقصد تروریستی قرار میگیره[۱] اما جان سالم به در میبره در ۱۳
شهریور ۱۳۵۹ بیست روز قبل از حمله عراق شهرهای خانقین و مندلی با خمپاره توسط سپاه
پاسداران هدف قرار میگیره.[۲]
بنابراین در رابطه با اینکه گفتید عراق حمله کرد در ظاهر امر، جنگ،
در بعدازظهر یکشنبه ۳۱ شهریور، ۱۳۵۹ با بمباران فرودگاه مهرآباد و چند پایگاه
هوایی دیگر ایران، توسط عراق شروع شد ولی واقعیت همانطور که دیدید این خمینی بود
که با تحریک کردن عراق زمینة جنگ رو فراهم کرد.
خمینی تلاش میکند بگوید که این دفاع مقدس بود! اما نمیگوید دفاع
مقدس از چی؟ از میهن یا دفاع از حاکمیت خمینی؟ کدامیک؟
نمیگوید که اگر دفاع مقدس بود به چه دلیل ۶ سال پس از عقب نشینی
نیروهای عراقی در خرداد ۶۱ از خرمشهر جنگ رو ادامه داد؟ نمیگوید اگر دفاع از
مرزهای میهن بود چه فرقی بین سال ۶۱ با ۶۷ بود؟ اگر ۶۷ آتشبس انجام شد چرا در سال
۶۱ نمیشد؟ این رو پاسخ نمیده.
در خرداد ۶۱ عراق نیروهای خودش را عقب کشید و خواستار صلح شد.
عربستان قبول کرد که غرامت جنگ رو بپردازه و هم اینکه تمام کشورهای عربی و مسلمان
آمدند و پادرمیانی کردند اما خمینی گفت صلح دفن اسلام است…
شاید آن زمان فهم این واقعیت که خمینی و باندش دنبال تشکیل خلافت
اسلامی هستند و باید در مقابل آن ایستاد برای بسیاری مشکل بود اما امروز مگر کسی
شک داره که خمینی دنبال چنین هدفی بود والا الان در سوریه چه کار میکند؟ در یمن
به دنبال چیست؟ در بحرین، در افغانستان…
بنابراین همانطور که گفتم شاخص تشخیص یک جنگ میهنی و مشروع از هدفش
مشخص میشه! و دیدیم که خمینی از روز اول دنبال تشکیل خلافت اسلامی بود و اینرو
مجاهدین از همان زمان تشخیص داده و افشا میکردند منتها چون مثل امروز حقایق روشن
نبود. رژیم تلاش میکرد که این جنگ رو یک جنگ ملی و دفاع مقدس جا بندازه و مخالفین
جنگ رو وابسته به خارجی و اتهاماتی که میزد.
پرسش: چرا مجاهدین به عراق رفتند با صدام در جنگ علیه ایران همکاری
کردند صدامی که دشمن وطن ما بود و بسیاری از هموطنان ما رو کشته بود؟
محمد حیاتی: بله این سئوال البته چند سئوال در خودش داره که من تلاش میکنم
یک به یک پاسخ بدم.
اولاً اجازه بدید این موضوع را روشن کنیم که مجاهدین اولین تشکلی
بودند که قبل از سپاه و بسیج در خط مقدم در آبادان و خرمشهر در مقابل نیروهای
متجاوز عراقی مقاومت کردند. در حالی که پاسداران دنبال جلوگیری از خروج مردم از
شهر بودند و اونها رو تحقیر و توهین میکردند مجاهدین در مقابل نیروهای عراق میجنگیدند
و زمان میخریدند تا مردم بتوانند با امنیت از شهر خارج شوند
اینرو میشه از عملکردهای رژیم در همین روزها به خوبی فهمید که
تنظیم رابطه مجاهدین با مردم چه بوده و تنظیم رابطه پاسداران با مردم چه بوده.. هر
کس غیر از این گفته دروغ محض و جنگ روانی است.
تا زمانی که نیروهای عراقی در خاک ایران بودند هیچگونه ارتباطی
مجاهدین با عراق نداشتند و این برای مجاهدین قیمت بسیار سنگینی هم داشت. همه اسناد
آن هم موجود است. ما در جبههها صدها شهید دادیم که همان زمان در نشریه مجاهد
اسامی آنها منتشر شده از جمله دکتر طباطبایی یکی از مسئولین سازمان که از شهیدان
مجاهدین در جبهه بود. اما جالب است که بدانید آنقدر حضور مجاهدین در جبهههای برای
خمینی و باندش مشخصاً بهشتی سنگین بود که نتوانستند حضور آنها را در جبهه تحمل
کنند ۵۰ روز پس از شروع جنگ یعنی در روز ۲۵ آبان در حالی که مجاهدین در خرمشهر و
آبادان مقابل تجاوز عراق در خط مقدم نبرد بودند
بهشتی حکم بازداشت مجاهدین در جبهه را صادر میکند یعنی کسانی که
در خط مقدم نبرد در آبادان و خرمشهر مقابل عراقیها مقاومت میکردند و این در حالی
بود که سپاه کاملاً شهر را تخلیه کرده بود و تنها نیروهای مدافع شهر مجاهدین بودند
اغلب کسانی که آن روز در جبهه دستگیر شدند تا ۱۳۶۷ در زندان بودند و در جریان قتل
عام سال ۶۷ اعدام شدند.
ثانیاً عطف به بحث قبلی، من از شما میپرسم چه کسی دشمن وطن ما بود
صدام حسین یا خمینی؟ دولت عراق داشت در مقابل تعرضهای خمینی از خودش دفاع میکرد!
حمله او دقیقاً دفاعی بود.
مجری تلویزیون رژیم از دعایی که اولین سفیر رژیم در عراق بود و
عنصر اصلی دخالتهای رژیم در عراق بود می پرسه:
«آیا ارتباطی که شما با مبارزان عراقی داشتید نمیتوانست یک نگاه
منفی در طرف مقابل بهوجود بیاورد؟»
دعایی پاسخ میده:
«امام مایل بودند که اطلاعات دقیق و میدانی و روشنی از وضعیت
شیعیان و حوزه علمیه نجف و حوزه عراق داشته باشند». مفهوم اطلاعات میدانی
وقتی روشن میشود که خبر ترور برخی مقامات عراقی منتشر میشه. تو سال ۹۳ در
برنامه تلویزیونی «سطرهای ناخوانده» شمخانی میگه:
«کاری که سفیر ما دعایی در عراق میکند کاری نیست که یک سفیر میکند!
یک جور ارتباطی با اپوزیسیون عراق».
انبوهی فاکت هست که میشه تا صبح گفت که نشون میده که چگونه خمینی
در امور داخلی عراق دخالت کرد و دولت عراق رو به نقطهیی رسونده که برای دفاع از
خودش حمله کنه.
چرا راه دور بریم..! چه کسی همین الان در عراق حشدالشعبی یعنی همون
بسیجی که در داخل داره رو تشکیل داده و بوسیله اون سنیها و اقلیتهای قومی رو
کشتار میکنه، درست کرده؟ آیا حقایق امروز ثابت نمیکنه که خمینی بود که از روز
اول بذر این جنگ را پاشید؟
اما اجازه بدید در پاسخ به سئوال شما تأکید کنم که دولت عراق دشمن
مردم ایران و خاک ایران نبود؛ بلکه اون هم مثل مردم ایران قربانی توسعهطلبی خمینی
بود کمااینکه مردم سوریه با ۵۰۰ هزار کشته قربانی همین توسعهطلبی باند خمینی
هستند یا یمن الان قربانی همین توسعهطلبیه این باند تبهکاره همانطور که مردم
ایران قربانی اختناق، دین اجباری، حجاب اجباری، سرکوب و اعدام هستند.
اما در مورد اینکه گفتید چرا مجاهدین به عراق رفتند به دلیل بسیار
روشن برای جلوگیری از توسعه طلبیخمینی و شکستن ماشین جنگی خمینی و برقراری صلح!
چرا…؟ چون تنها یک نیروی ایرانی میتوانست در مقابل جنگ طلبی خمینی
بایسته و اون رو مجبور به آتش بس بکنه چون همانطور که خمینی خودش گفت عراق دنبال
سرنگونی خمینی نبود توان چنین کاری هم نداشت بلکه دنبال دفاع از حکومت خودش بود
این حرف آنقدر کودکانه است که کسی فکر کنه صدام دنبال اشغال ایران بود اونم کشوری
مثل ایران که …
بنابراین خمینی کجا مجبور شد آتش بس رو بپذیره اونجایی که دید یک
ارتش ایرانی که هدفش سرنگونی رژیمه در عراق ظهور کرده و توانسته در عملیاتهای بزرگ
لشکرهای طلایی رژیم رو شکست بده. خمینی برای اینکه جلوی تعرض این ارتش رو بگیره
ناگزیر از خوردن زهر شد تا مانع عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش برای سرنگونیش بشه.
همانطور که گفتم مجاهدین در سال ۱۳۶۵ به عراق رفتند یعنی ۴ سال پس
از عقبنشینی ارتش عراق از خرمشهر و فراخوان به برقراری صلح که خمینی نپذیرفت و
مجاهدین در سال ۱۳۶۱ با دولت عراق قرارداد صلح رو بر
اساس قرارداد ۱۹۷۴ الجزایر که بین رژیم سابق و دولت عراق امضا شده بود امضا کردند.
به این ترتیب مجاهدین به دنیا نشان دادند که صلح در دسترس است.
از این نقطه به بعد جنگ نامشروع بود و برای مردم ایران هم روشن شد
که هدف خمینی از جنگ دفاع نبود بلکه توسعه طلبی بود؛ این خمینی بود که دنبال اشغال
عراق بود محسن رضایی با تأخیر سی ساله میگه:
«بعد از آزادی خرمشهر ما میتونستیم یک وقفه شش هفت ماهه میدادیم
و اصلاً وارد خاک عراق نمیشدیم اعلام میکردیم که آگه در طول این پنج ماه و ششماه
دولت عراق خواستههای ما رو عمل نکنه ما وارد خاک عراق میشیم. البته حتماً اون
پاسخ نمیداد به ما ولی خود ما هم بدون اینکه چنین سند تاریخی درست کنیم سرمون رو
انداختیم پایین از مرز عبور کردیم شاید این بخاطر کم تجربهگیهای ما بود».
از دجالگریهای این پاسدار که بگذریم اما داره به سادگی اعتراف میکنه
که اشتباه کردیم که رفتیم به جنگ ادامه دادیم اما این جنایتکار نمیگه که این ۶
سال جنگ به چه قیمتی انجام شد ۱.۵ میلیون کشته و معلول و هزار میلیارد خسارت… که
البته این جزء بسیار کوچکی از عوارض این جنگ ضدمیهنی بود.
اما اینکه گفتید صدام هموطنان مارو کشته من از شما سئوال میکنم
خمینی و خامنهای بیشتر از مردم ایران کشتن یا صدام و راستی رژیم چقدر؛ چه در همان
موقع و چه در حال حاضر از مردم عراق را کشته یا همین الان از مردم عراق و مردم
سوریه میکشد؟ چوبههای دار روزانه چه کسانی رو میکشه؟
پرسش: چرا خمینی حکم اخراج مجاهدین را از جبهه داد؟ آیا در جبههٍ
مستقل، مجاهدین میجنگیدن؟ اسامی تعدادی از شهدای مجاهدین در جنگ ۸ ساله را میخواستم.
محمد حیاتی: در رابطه با اینکه گفتید مجاهدین در جبهه مستقل بودند بله
مجاهدین مستقل بودند و اساساً نیروهای بسیج و سپاه کار اصلیشون بر اساس دستوراتی
که داشتند این بود که مانع خروج مردم از شهر بشن. حتی مردمی که توانسته بودند به
شهرهای شیراز و اصفهان بروند آخوند دستغیب معدوم تو شیراز بارها و بارها عوامل
چماقدارشو بسیج میکرد به آوارگان جنگی حمله میکرد آب انداخت در داخل چادرهاشون
که اعتراضات زیادی هم به او شد.
برای اینکه در فضای آن موقع باشین برای خمینی و باندش جان مردم
کمترین ارزشی نداشت و حرفش این بود که باید مردم در آن شهر میماندند و مقاومت میکردن
اون هم با دست خالی و بدون سلاح یک همچین فضای رو رژیم ایجاد کرده بود.
بنابراین تنها نیروی متشکل؛ مجاهدین بودند البته تعدادی از مردم هم
که در کنار مجاهدین مقاومت میکردند.
اما در مورد اینکه گفتید چرا حکم اخراج رو دادن علت دادن این حکم و
دستگیری مجاهدین هم این بود که باند خمینی که اون زمان بهشتی در رأس این باند بود
میگفتند حضور سازمان در جبههها به سازمان مشروعیت میده و این برای ما خطرناکه و
بهشتی به صراحت گفته بود که حتی به قیمت اینکه خوزستان رو از دست بدیم نباید که
مجاهدین در جبهه حضور داشته باشند. و بعد هم جنگ روانی علیه سازمان راه انداخته که
هیچگاه کسی جدی نگرفت.
در مورد شهیدان دکتر احمد طباطبایی از مسئولین سازمان بود که شهید
شد. همچنین تعدادی از هواداران سازمان بنامهای رشید رضائیان،
غلامعباس نجفی، موسی شرفی از گیلانغرب، علیمرد غیاثی از ایلام،
قاسم حمیدی از اهواز، خلبان شهید جعفر مردائی همچنین تعدادی از مسئولین و فرماندهان که در جبهه دستگیر شدند و
اغلب اونها
تا سال ۶۷ در زندان بودند و در قتلعام سال ۶۷ به
شهادت رسیدند از جمله بهمن موسیپور دانشجوی سال پنجم پزشکی که فرمانده نیروهای
مقاومت مجاهدین در جبهه آبادان بود. همچنین علیرضا سالاریحاجیآبادی، سعید رسولی،
اردشیر کلانتری و…
پرسش: مجاهدین چرا به همراه نیروهای عراقی اومدن برای فروغ؟
محمد حیاتی: در پاسخ به این سئوال باید بگم که دو موضوع اینجا باید از هم
تفکیک بشه
اول جنگ هشت ساله بین خمینی و صدام یعنی جنگی که تا کنون ازش صحبت
کردم که موضوع بحثمونه
دوم جنگ مردم و مقاومت ایران با رژیم خمینی بود. این جنگ برای
دستیابی به آزادی که فلسفه انقلاب پنجاه و هفته بود که از همان روزهای نخست به
قدرت رسیدن خمینی شروع شد همچنان هم ادامه داره و تا سرنگونی رژیم ولایت فقیه
ادامه خواهد داشت؛ عملیات فروغ نیز جزء همین جنگه.
تا زمانی که خمینی در سی خرداد ۱۳۶۰ به روی تظاهرات مسالمت آمیز
۵۰۰ هزار نفری مردم شلیک نکرد! و خون بیگناهان رو نریخت! مبارزه برای آزادی بصورت
مسالمت آمیز انجام میشد.
از روز سیخرداد هم که خمینی پاسخ مطالبات مردم رو با گلوله داد و
قهررو به مردم و نیروهای سیاسی تحمیل کرد این مجاهدین بودند که این جنگ رو تا به
امروز ادامه داده و تا سرنگونی هم ادامه میدن.
هدف این جنگ هم آزادی بود آزادیهایی که از روز اول خمینی اونها رو
یک به یک محدود کرد. مشخصاً حق حاکمیت مردم با اصل ولایت فقیه؛ مشارکت گروهها و
احزاب سیاسی، اقلیتهای قومی و مذهبی به خصوص حقوق زنان بعنوان نیمی از جمعیت کشور
رو در حاکمیت محدود کرد.
پس بنابراین باید؛ حساب این دو جنگ رو از هم جدا کرد.
از قضا یکی از دلایلی اصلی که خمینی به دنبال جنگ با عراق بود و
شعار صدور انقلاب میداد این بود که میدانست به دلیل ضعف مدیریتی و عقب موندگی
تاریخی توان پاسخگویی به مطالبات برحق مردم رو نداره در رأس اون مطالبات آزادی بود.
شما یک نگاهی به قانون اساسی رژیم بیندازید کجای ولایتفقیه با قرن
بیستم مطابقت داره؟
این واقعیت برای بسیاری از مردم در همان زمان هم روشن بود به همین
دلیل هم در ۱۷ اسفند سال ۱۳۵۷ دهها هزار زن ایرانی چه با حجاب و چه بیحجاب در
اعتراض به حجاب اجباری به خیابانها ریختند و اعتراض کردند…
پس بنابراین تعارض بین مردم و خمینی در تقدیر بود و این رو خمینی،
هم میدونست و هم در ۱.۵ سالی که پیش از جنگ تجربه کرد بچشم دید که جنگ در تقدیره.
ریزش نیروهایی که فریب شعارهای عوامفریبانه خمینی رو خورده بودند
به یمن افشاگریها و مواضع اصولی مجاهدین بقدری شتاب گرفته بود که رژیم رو بشدت به
وحشت انداخت.
شمخانی دبیر شورای امنیت رژیم وضعیت اون زمان رو اینطوری توصیف میکنه:
«ما یک جریانی در داخل کشور داشتیم، به اسم تظاهرات دیپلمههای
بیکار در استانها، تظاهرات زنان علیه حجاب، سرازیر شدن سلاح به ایران، …. اینها
به پروسهیی میرسید. شاید اگر تعطیل نمیشد… آن پروسهها قبل از جنگ به نتیجه میرسید».
یعنی میگه این جنگ بود که پروسهها را متوقف کرد و اگر نمیشد
شاید… که دیگه ادامه نمیده ولی منظورش کاملاً مشخصه؛ منظورش از نتیجه رسیدن آن
پروسهها سقوط نظامه که جرأت بیان اون رو نداشت.
این آزمایش ایدئولوژیک خمینی بود..!
یا باید دور حکومت خیت میکشید و میرفت در حوزه به کار دین میپرداخت
یا اینکه باید با موج نارضایتی و مطالبات برحق مردم مقابله میکرد…
خمینی اما به حاکمیت چسبید و راه حلش برای مقابله با مخالفتهای در
تقدیر؛ سرکوب بود…!
در داخل با شعار یا روسری یا توسری برای نیمی از جمعیت کشور چنگ و
دندان نشون میداد. و با شعار حزب فقط حزب الله برای تمامی گروههای سیاسی و همه
دگراندیشان خط و نشون میکشید. برای اینکه سرکوب داخلی رو مشروع کنه جنگ خارجی راه
انداخت. با شعار صدور انقلاب دشمن سازی کرد؛ یک دشمن موهوم…!
فضایی ایجاد کرد که مردم بدبختیهای مالی و شغلی و آزادیهای شخصی و
معیشتیشون رو فراموش کردند و با رژیم همدل شدن که گویی دارن از وطن دفاع میکنند…
این روش هم ابداع خمینی نبود؛ قبل از خمینی همه دیکتاتورها این کار
رو کردن برای نمونه جملات ژوزف گوبلز را عیناً میآورم تا متوجه بشید که این
تاکتیک همه دیکتاتورها بوده و ابداع خمینی نبود؛ گوبلز وزیر تبلیغات هیتلر و یکی
از رهبران حزب نازی در آلمان بود. اون میگه:
«ما نه به دوست، بلکه نیاز به دشمن داریم … وقتی یک حکومت دچار ضعف
مدیریتی و فساد و ناکارآمدی و فلاکت اقتصادی شود، وقتی نتواند نیازهای ابتدایی
مردمش – از قبیل نان و کار و رفاه و امنیت و اعتبار و آسایششان – را تأمین کند، با
موجی از نارضایتی و خشم و اعتراض عمومی مواجه میشود و کشور به سوی انقلاب و سقوط
حکومت پیش میرود …در چنین حالتی حکومت باید اذهان عمومی را به سوی یک موضوع فرعی،
اما بزرگ، منحرف کند… باید وارد یک جنگ شد. حکومت باید برای ملت دشمن بتراشد. دشمنان
خارجی، دشمنان داخلی. اگر دشمن واقعی پیدا نشد، حتی دشمن خیالی … باید دائماً از
توطئهها گفت، از نقشههایی که دشمنان برای ما میکشند … باید از هر فرصتی و هر
حادثهای برای راه انداختن یک جنگ تبلیغاتی استفاده کرد. باید دایما” درگیر بود.
درگیر جنگ، درگیر تبلیغات علیه همسایگان، علیه کشورهای قدرتمند، علیه سازمانهای
جهانی… باید بحران ساخت. رمز موفقیت و ماندگاری حکومتهای ضعیف در وضعیت جنگی و
بحرانهاست. در جنگها و بحرانها هست که مردم بدبختیهای مالی و شغلی و شخصی و
معیشتیشان را فراموش میکنند و با حکومت همدل میشوند. و این بهترین فرصت برای
سرکوب منتقدین داخلی است. کشور که آرام شود مردم طلبکار حکومت میشوند. باید کشور
را دائماً در حالت جنگی نگه داشت. باید کاری کرد که مردم وقتی بهم میرسند دائماً
از جنگ و از دشمن بگویند…»
گوبلز دوازده سال وزیر تبلیغات آلمان نازی بود و در پایان جنگ،
وقتی که حکومت هیتلر شکست خورد و چارهیی جز تسلیم به متفقین نداشت، خودش و زنش و
هر شش فرزندش را کشت.
بنابراین همانطور که مشاهده کردین خمینی با همین فضا بود که تونست
مجاهدین و سایر گروههایی که مزاحم اهداف شوم خمینی بودن رو سرکوب کنه. با بهانه
دفاع مقدس… و شعارهای ضد امپریالیستی.
میرحسین موسوی نخستوزیر خمینی، در شهریور سال ۶۷ مهمترین فایده
جنگ رو خیلی مختصر و مفید تئوریزه کرد و گفت:
«شعار مرگ بر آمریکا، مهمترین ابزار برای مقابله با گروههای
کمونیستی، مائوئیستی و منافقین بود. شعار مرگ بر آمریکا بیش از دستگاههای اطلاعاتی
در از بین بردن این گروهها نقش داشته است».
صدور به اصطلاح انقلاب و در حقیقت ارتجاع یعنی چی…؟ یعنی همین که
الان شما دارید در سوریه، لبنان، عراق، بحرین، یمن مثل روز میبیند.
خامنهای میگه اگر در سوریه نجنگیم باید در تهران بجنگیم؟ با کی
میخواد بجنگه…؟ در حقیقت با مردم ایران الان بعد از قیام دیماه این دیگه مثل روز
برای همه روشن شده که این خمینی بود که نیاز به جنگ داشت. کما اینکه الان هم داره
اما اون زمان به این وضوح دیده نمیشد ودر پرده ابهام بود.
اما در مورد فروغ جاویدان!
اولاً با این بحثی که کردم حالا شما بخوبی میتوانید متوجه بشید که
عملیات فروغ جاویدان هیچ ربطی به عراق نداشت و عراق آتش بس را پذیرفته بود. این
جنگ مجاهدین برای سرنگونی دیکتاتور و دستیابی به آزادی با رژیم بود..!
ببینید..!
تا اونجاییکه به عراق برمیگشت از خرداد ۱۳۶۱ خواستار آتش بس و صلح
بود و حتی حاضر به پرداخت غرامت جنگ به ایران هم بود. بنابراین به هیچ وجه حاضر
نبود آتش بس خراب بشه. بعکس دنبال تثبیت وضعیت خودش بود.
دولت عراق ۷ سال برای آتش بس هرکاری که میشد کرد بنابراین فرصتی
را که به دست آمده بود هرگز نمیخواست از دست بده. توجه کنید عامل ادامه جنگ برای
همه مشخص بود که خمینی است و او است که باید جوابگو باشد و اگر دولت عراق بعد از
پذیرش آتش بس کوچکترین حمله و هجوم را به هر شکل میکرد تمام این هفت سال به گردن
او میافتاد.
ملاحظه میکنید که دخالت عراق در عملیات فروغ بغایت غیر واقعی و
فقط ساخته و پرداخته دستگاه جنگ روانی و تبلیغاتی آخوندها است. اما واقعیت آینه که
با پذیرش آتش بس توسط خمینی مانع اصلی یعنی جنگ خارجی کنار رفت و تازه جنگ واقعی
خودش رو نشون داد این یعنی جنگ مردم ایران با رژیم برای آزادی.
جنگ برای آزادی تازه با عملیات فروغ جاویدان به شکل واقعی خودش
شروع شده بود.
درثانی آتش بس بین عراق با رژیم بود، هیچ ربطی به مجاهدین نداشت
مجاهدین هم از همان ابتدا گفتند هدف ارتش آزادیبخش ملی ایران صلح و آزادی برای
مردم ایران است.
با پذیریش آتش بس از سوی خمینی چنانچه که در پاسخ سئوال قبل گفتیم
ارتش آزادیبخش به هدف مقدم و تاکتیکی خودش رسید. اما هدف اصلی یعنی دستیابی به
آزادی تازه شروع شده بود.
بنابراین در یک کلام عملیات فروغ جاویدان عملیات برای آزادی ایران
بود و نه ربطی به عراق داشت و نه عراق دخالتی در آن داشت مجاهدین بودن با سلاحهای
خودشان و نیروی خودشان.
پرسش: چرا بعد از عملیات فروغ جاویدان مجاهدین حمله نکردند؟ مجاهدین
تشکیل ارتش آزادیبخش دادند و عملیات کبیر فروغ جاویدان را انجام دادند ولی بعد از
آن کاری در این خصوص نکردند.
محمد حیاتی: آگه اجازه بدید ابتدا این رو روشن کنیم که عملیات نظامی
مجاهدین همواره در کادر قوانین بینالمللی و از جمله قانون کشور عراق بوده و لاغیر.
یعنی چی…؟
یعنی اینکه مجاهدین به دلیل جغرافیای سیاسی منطقه به عراق رفتند
چون از دید خمینی عراق سکوی تشکیل خلافت اسلامیش در کشورهای اسلامی بود یعنی خمینی
روی اکثریت شیعه در عراق حساب باز کرده بود.
اما مجاهدین در همه کشورهایی که هستند، به قوانین آن کشور و از
جمله به قوانین عراق احترام میگذاشتند و آنها هم استقلال مجاهدین را به رسمیت
شناخته و در عمل هم به آن پایبند بودند.
همانطور که پیش از این اشاره کردم جنگ هشت ساله سرپوش جنگ اصلی شده
بود. بنابراین مجاهدین از این فاصله زمانی که در اثر آتشبس ایجاد شده بود استفاده
کردند و عملیات فروغ جاویدان را انجام دادند.
عملیات چلچراغ ارتش آزادیبخش ملی که منجر به فتح شهر مهران شد با
درهم شکستن لشکر ۱۶ زرهی قزوین در ۳۰ خرداد ۱۳۶۷ انجام شد.
خمینی در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ یعنی یکماه پس از عملیات چلچراغ پس از ۷ سال
اعلام کرد که آتشبس را میپذیرد بنابراین، این عراق بود که باید آتشبسی را که
خود از قبل خواهانش بود در روال اداری خود موافقت خودش را به سازمان ملل ابلاغ میکرد
تا به رسمیت شناخته بشه.
بنابراین ارتش آزادیبخش فقط ۵ روز فرصت داشت. فارغ از اینکه آماده
بود یا نبود پیروز میشد یا نمیشد باید که از این فرصت استفاده میکرد و عملیات
میکردند این از قضا شاخص استقلال مجاهدین بود. این شاخص تعهد مجاهدین به جنگ تمام
عیار برای آزادی بود. چون اصلیترین جنگ مجاهدین با خمینی بود آنهم در عمق خاک
ایران.
اما بعد از اون به این دلیل که ما تابع قوانین عراق و کنوانسیونهای
بینالمللی عمل میکردیم و از جمله کنوانسیون حقوقبشر عملیات انجام میدادیم یعنی
زیر نظر صلیبسرخ و ارگانهای ناظر بینالمللی بود.
تا زمانی که جنگ بود مجاهدین مطابق همین قوانین بشکل یک ارتش
آزادیبخش مستقلاً عملیات میکردند. وقتی هم که آتش بس شد و طرفین رسماً آن را
پذیرفتند، دیگر ما نمیتوانستیم خارج از قانون عمل کنیم و یعنی شکل جنگ ما با
خمینی تغییر یافت اما هرگز مبارزه علیه رژیم در هیچ شرایطی متوقف نشد. برای مثال:
در جنگ خلیج فارس که عراق بشدت شکست خورد و تسلطش رو از دست داده
بود خمینی در اسفند ۶۹ با استفاده از وضعیت عراق با چند لشکر و تیپ از مرزهای غربی
وارد عراق شد و تعداد زیادی اتوبوس هم آورده بود که به قول خودش همه مجاهدین را
اسیر گرفته و برای اعدام به ایران ببرد. اما ارتش آزادیبخش آنچنان درسی به رژیم
وارد کرد که سرکردگان سپاه در پاسخ به این که چرا شکست خوردید، گفتند این دیوار
بلندتر از قدمان بود که بتوانیم از آن بالا برویم.
بله شکل مبارزه چیزی نیست که ما تعیین کنیم شکل مبارزه متناسب با
شرایط تعیین میشود. هر سازمان پیشتاز و انقلابی راه و اشکال مبارزه با دیکتاتوری
را پیدا میکند و آن را میسازد تا مردم خود را به آزادی برساند.
پرسش: همکاری با صدام در حالیکه صدام به خاک ایران تجاوز کرده بود و
بحث وطن و ملیت مطرح بود نه رژیم، را چطور تفسیر میکنید؟
محمد حیاتی: همکاری با صدام علیه وطن و ملیت موردی ندارد و حرف رژیم
آخوندی برای توجیه قتلعام مجاهدین بوده و هست. اتفاقاً موضوع اصلی توسعهطلبی و
جنگافروزی خمینی بود که باید مجبور میکردیم از آن دست بردارد. همانطور که گفتم
تنها چیزی که برای خمینی و باندش هیچگاه مهم نبوده و از قضا با آن مخالفت هم میکردند
ملیت بوده حتی اسم مجلس شورای ملی را میگذارد شورای اسلامی!! بشدت با کلمه ملی و
ملت مخالف بود. خمینی هیچ اعتقادی به تعیین مرزهای جغرافیانی نداشته همین الان هم
خامنهای به آن اعتقادی ندارد.
این چه وطن پرستیه که مردم ایران باید غذای خودشون رو در سطل زباله
پیدا کنند اما حسن نصرالله تروریست جنایتکار در لبنان میگه از لباس تا سلاح و حقوق
ماهانه را جمهوری اسلامی به ما میدهد.
در حالی که هنوز در آبادان و خرمشهر پس از سی سال از پایان جنگ
آثار جنگ وجود داره اما در لبنان پس از جنگی که چند سال قبل انجام شد تمامی شهر با
پول رژیم از اولش بهتر ساخته شد… در حالی که بچههای ایرانی باید در کپر یا هوای
آزاد درس بخونن اما در عراق و لبنان برای مزدوران رژیم مدارسی ساخته شده که یک
نمونه اون در ایران نیست کدوم وطن پرستی؟! … کدوم ملیت؟! نباید گول تبلیغات رژیم
رو خورد اینها جنگ روانی علیه اصلیترین دشمن رژیم است.
پرسش: لطفاً توضیح دهید چرا سازمان مجاهدین در زمان جنگ هشت ساله به
عراق رفت و با صدام دیدار داشت و چرا به کشورهای دیگر جز عراق نرفتند؟ و چرا بعد
از آتش بس در عراق ماند؟
محمد حیاتی: در رابطه با این قسمت از سئوال که گفتید که چرا سازمان
مجاهدین به عراق رفت علاوه بر جوابی که قبلاً در این رابطه دادم اضافه میکنم:
که خمینی به عراق به دلیل اکثریت شیعه بهعنوان یک ارتش بالقوه و
ذخیره نگاه میکرد. هدف خمینی سرنگونی دولت صدام بود و از فروردین سال ۵۸ تا
شهریور ۵۹ به مدت ۱۸ ماه در جهت همین هدف اقدامات عملی ترور، تحریکات، درگیرهای
مرزی انجام داد تا اینکه منجر به جنگ شد و بعد هم گفت جنگ موهبت الهی است.
همین الان هم شما نگاه کنید چه کسانی به نیابت از رژیم در سوریه میجنگند؟
سازمان بدر، کتائب حزبالله، عصائب اهلالحق، جنبش حزبالله النجباء، گردانهای
امام علی، تیپ ابوالفضل العباس، سرایا الخراسانی، گردانهای سیدالشهداء …
که الان همه اینها توی حشد الشعبی ادغام شدن. این همون ارتش
بالقوهیی بود که الان بالفعل شده و داره منطقه رو با پولِ غارت شده مردم محروم
ایران به آشوب میکشه، البته این رو هم بگم این قدرت رژیم نبود! امداد غیبی بود!
رژیم چنین توانی نداشت.
این به دلیل سقوط دولت سابق عراق توسط آمریکا بود که میسر شد، و
امتیازی که رژیم ایران به دولت بوش داد تا از خاک ایران برای حملات هوایی به عراق
استفاده کنه که بعداً خود آمریکا هم اسمش رو گذاشتند اشتباه احمقانه، چون تعادل
قوای منطقه رو به نفع رژیم تغییر دادن. بنابراین واقعاً به این فکر کنید که آگه
جنگ ایران و عراق اهرم تشکیل خلافت اسلامی و سکوی پرش برای مطامع جاهطلبانه رژیم
بود، حالا من از شما سئوال میکنم؟ مجاهدین به عنوان یک نیروی مسئول ایرانی برای
خاتمه دادن به این جنگ کثیف کجا باید میرفتن؟
چون همانطور که گفتیم و عملاً هم همین شد ارتش آزادیبخش ملی ایران
با هدف صلح و آزادی تأسیس شد! و با سلسله عملیات متمرکز بخصوص چلچراغ، خمینی رو
ناگزیر به خوردن زهر آتش بس کرد!
بنابراین آیا برای توقف این جنگ جز عراق محل دیگری متصور بود؟
آیا مجاهدین برای توقف و در هم شکستن ماشین جنگی خمینی میشد به
فرض محال به پاکستان بروند؟ یا به ترکیه؟
معلومه که خیر! این کشورها در حال جنگ با رژیم نبودند.
اما اینکه چرا ارتش آزادیبخش بعد از زهر آتش بس در عراق ماند:
ببینید این تنها عراق است که در معرض بلعیده شدن به دست هیولای
خمینی است نه کشورهای دیگر. بخصوص وقتی که میبینه همین ارتش آزادیبخش باعث آتش بس
شد و متقابلاً چه امکانی بهتر که ارتش آزادی در کنار مرزهای ایران باشد. در واقع
ترکیه و یا پاکستان و یا هر کشور همسایه ایران به چه دلیل باید امکان حضور ارتش
آزادی بخش را بدهند؟
اما باید توجه کنید که چرا براساس سؤالی که شده رفتن به ترکیه و
پاکستان مشروع است؛ اما ماندن در عراق نامشروع؟ چه بسا این سؤال ناشی از این باشه
که عراق و صدام رو دشمن مردم ایران بداند؟
چرا شما دچار این سئوال هستید؟ چه فرقی بین عراق و مثلاً ترکیه هست
که شما رفتن مجاهدین به ترکیه را مشروع میدانید اما رفتن به عراق شما را دچار
سئوال میکند؟
از دو حالت خارج نیست!
یا شما عراق را به این دلیل که اولین حمله گسترده را کرد مسبب جنگ
میدانید؟ که پاسخ داده شد.
یا شما عراق و صدام رو دشمن مردم ایران میدانید؟
اما الان پس از سی سال من از شما سئوال میکنم راستی دشمن مردم
ایران، صدام بود یا خمینی و خامنهای؟ راستی چه کسی چهل ساله داره مردم ایران رو
بیگناه در خیابانها به دار میکشه؟ و دسته دسته اعدام میکنه؟
چه کسی سی هزار نفر زندانی سیاسی را که حکم داشتند و بسیاری هم
حکمشان تمام شده بود را با یک دست خط خمینی قتلعام کرد…؟ کجای تاریخ معاصر دنیا
چنین جنایتی بر علیه بشریت انجام شد؟
چه کسی دارائیهای مردم ایران رو چپاول کرده و در کشورهای منطقه و
بخصوص سوریه صرف کشتار کودکان میکنه؟
چه کسی سالانه ۸۰۰ میلیون دلار به حزبالله جنایتکار لبنان تروریست
میده درحالی که مردم ایران در سطل زباله به دنبال غذا میگردن؟
چه کسی موشک برای حوثیها در یمن و سالانه ۶ میلیارد دلار به سوریه
میده…
پس ببینید! گول ملیگرایی دروغین خمینی و خامنهای را نباید خورد
چون خمینی همون کسی است که از ۷۳ سال پیش گفت: «دنیا، کشور توده مردم است» یعنی
مرز ملی در کار نیست؟!
نه مردم و نه میهن در قاموس خمینی و باند جنایتکارش معنی نداره و این
الان مثل روز روشنه.
اگر در سی سال پیش کسی شکی داشت که این جنگ در خدمت چه اهداف کثیفی
بوده و یک میلیون نفر به نام دفاع از میهن در جهت اهداف کثیف خمینی پرپر شدند.
الان آیا شکی هست که این رژیم از روز اول دنبال تشکیل خلافت اسلامی بود؟ خیر.
پرسش: ادعایی که از طرف مسئولین حکومت کنونی ایران شده است این است
که مجاهدین نقشههای مکانهای مهم کشور را مانند ایستگاههای راه آهن و یا شرکت نفت
را به عراق دادهاند تا این مکانها بمباران شوند.
محمد حیاتی: این یک جنگ روانیه که از روز اول خمینی علیه مجاهدین راه
انداخته است و بکار گرفته و میگیرد… زمانی که مجاهدین در اولین ملاقاتی که با
خمینی داشتند به پیشنهاد او برای همکاری علیه گروههای سیاسی جواب رد دادند. از
همان وقت این جنگ روانی علیه سازمان را شروع کرد میگفت مجاهدین خرمنها را آتش میزنند
و یا خودشان خودشان را شکنجه میکنند و به گردن ما میاندازند. که من فقط دو نمونه
از جنگ روانی شخص خمینی را گفتم. خمینی هر روز بالای بالکنش تو جمارون علیه
مجاهدین از این چرندیات میگفت اون موقع هم جز نیروهای خودش کسی باور نمیکرد. یا
مثلاً همین خامنهای کشتن کشیشان مسیحی رو به مجاهدین نسبت داد که بعد خودشان افشا
کردن که کار وزارت اطلاعات و سعید امامی بود. ایضاً انفجار حرم امام رضا در سال ۷۳
را به مجاهدین نسبت دادن بعد نفرات اطلاعاتی خودشون اومدن گفتن که کار وزارت
اطلاعات و سعید امامی بود همه هم دیدن سعید امامی هم که مستقیماً از شخص خامنهای
دستوراتش رو میگرفت خودکشی شد…
اکبر گنجی که خودش قبلاً اطلاعاتی بود تو مقالاتی که نوشته بود
میگه:
«… تاریکخانه اشباحی وجود دارد که در آن عالیجنابان خاکستری اطراق
کرده و همچنان به توطئه مشغولند. انفجار مشهد یکی از اقدامات آنان است. آنها مسجد
اهلسنت را در مشهد خراب کردند که بهدنبال آن، حادثه وحشتناک انفجار حرم امام رضا
پیش آمد که آنرا بهگردن (مجاهدین) انداختند»
این سوابق رو برای این گفتم که گوشه بسیار کوچکی از جنگ روانی
سیستماتیک رژیم علیه دشمنانش و مشخصاً مجاهدین رو نشون بدم که حرف جدیدی هم نیست.
اما سئوال آینه که آیا الان با گذشت زمان روشن نشد که همه این
اراجیفی که رژیم علیه مجاهدین بکار برد خودش این کاره بود و نه مجاهدین.
اما در مورد این موضوع مشخص به شما بگم که صدام حسین در سال ۱۳۶۷
پس از عملیات چلچراغ یک سخنرانی در شهر بعقوبه داشت و به عملیات مجاهدین اشاره کرد.
در اون سخنرانی گفت ما یک روز برای عملیات از مجاهدین درخواست
اطلاعاتی را کردیم که مجاهدین به ما پاسخ رد دادن و بعد در میان جمعیت گفت به
اینها میگویند وطنپرست.
این سخنرانی در تمام رسانههای آن زمان پخش شد. و پس از اولین
دیدار همه رسانههای عراق از قول صدام نوشتند که «ما به استقلال ایدئولوژی و سیاسی
و عملیاتی مجاهدین احترام میگذاریم».
ببینید اولین جمله آقای مسعود رجوی در ملاقات با صدام وقتی که وارد
عراق شد به وی گفت این بود که «ما تا زمانی که شما در خاک ایران بودید در مقابل
شما میجنگیدیم…»
چه لزومی داشت که این جمله رو برادر مسعود بگوید؟
چون میخواست بگوید که موضوع یک تا صد مجاهدین استقلاله. و این در
تمام سالهایی که مجاهدین در عراق بودند اثبات شد.
از جمله آنسکام که یک گروه ویژه متخصصین بینالمللی در ارتباط با
سازمان ملل بود و قبل از حمله آمریکا به عراق برای تحقیقات حول سلاحهای کشتار جمعی
عراق تمامی عراق را بازرسی کرد، وقتی وارد اشرف شد در گزارشش به سازمان ملل و
آمریکا تأکید کرد که عراق هیچ کنترلی روی قرارگاه مجاهدین در اشرف ندارد و این
مکان مستقل است. و در واقع مانند یک سفارتخانه یک کشور است.
پرسش: چه شواهدی در دست هست که اگر عملیات نظامی مجاهدین انجام نمیشد
خمینی آتش بس را نمیپذیرفت؟
محمد حیاتی: بله این سئوال خوبی است.
در مورد شواهد گفتید مهمترین شاهد حرفهای خود خمینی هنگام پذیرش
قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیته خمینی گفت:
«… در مورد قبول قطعنامه … من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه
دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن
میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم، و به
امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و
نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول
قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم
و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام…»
پس ببینید! خودش میگه به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً
خودداری میکنم و در مقطع کنونی مصلحت نظام میدانم و … زهر خوردم.
اون حوادث و عوامل و مصلحت نظامی که خمینی به خاطر اون زهر خورد و
مرد چی بود؟
چه عاملی متصور بود که خمینی بیاد بخاطر اون زهر بخوره؟
مصلحت نظام چی بود؟
برای پاسخ به این سئوال باید که فاکتورها و عواملی که وارد شد و
تعادلقوای صحنه رو علیه خمینی و رژیمش چرخوند را بررسی کنیم.
در سال ۶۵ توان نظامی عراق تغییر چندانی نداشت مثلاً یک سلاح ویژهیی
که تعادل جنگ رو تغییر بده همچنین چیزی وجود نداشت، برعکس از سال ۶۵ تازه درهای
امداد غیبی به روی رژیم باز شد.
افشای جریان ایرانکنترا یا ایرانگیت روشن کرد که آمریکا موشکهای
ضدتانک تاو رو از طریق اسرائیل به رژیم داد.
اونم در زمانی که شعار خمینی «فتح قدس از طریق کربلا» بود… دجالگری
رو میبینید شعار فتح قدس میده ولی پشت صحنه میره سلاح از اسرائیل میگیره.
بنابراین باید دید چه فاکتور یا عاملی به یکباره وارد صحنه نظامی
در جنگ شد که خمینی چنین احساسی کرد؟ ۱۷ خرداد سال ۶۵ آقای مسعود رجوی وارد عراق
شد. از این تاریخ تا خرداد ۱۳۶۶ دهها عملیات کوچک روی نیروهای رژیم انجام شد. در سی خرداد ۱۳۶۶ ارتش آزادیبخش ملی ایران با هدف صلح و آزادی
تشکیل شد.
از سی خرداد ۶۶ تا فروردین سال ۱۳۶۷ صد رشته عملیات از سوی ارتش
آزادیبخش ملی در تمامی مرزهای ایران و عراق روی نیروهای رژیم انجام شد؛ که ارتش
آزادیبخش ملی داشت از ساده به پیچیده ارتش را آماده عملیات بزرگ میکرد.
اولین عملیات نظامی متمرکز و بزرگ، عملیات آفتاب بود که در ۷ فروردین
۱۳۶۷ انجام شد و لشکر ۷۷ خراسان متلاشی شد که اون زمان میگفتند لشکر طلایی این یک
نقطه عطف بود.
اما آنچه که خمینی را به وحشت انداخت و ناگزیر به خوردن جام زهر
کرد عملیات چلچراغ بود که در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ در آستانه اولین سالروز تشکیل ارتش
آزادیبخش ملی انجام شد که در اون عملیات؛ شهر مهران توسط ارتش فتح شد و ۱۵۰۰ اسیر
گرفته شد دو میلیارد دلار سلاح و غنیمت جنگی به دست ارتش افتاد که در این عملیات
نیروهای ارتش بسرعت تسلیم شدند و لشکر ۱۶ زرهی قزوین بطور کامل متلاشی شد.
مدتی بعد هم همه اونها توسط آقای مسعود رجوی آزاد شدند و آنهایی هم
که هوادار سازمان بودن به ارتش آزادیبخش ملی پیوستند.
این همون فاکتوری بود که وارد معادله جنگ شد و خمینی رو وادار کرد
که جام زهر رو بخوره.
خمینی خوب میدونست که عراق خواهان صلحه و این رو از سال ۶۱ گفته
بود؛ این رو هم میدونست که اصلاً به قد و قواره عراق نمیخورد که بخواد مثلاً رژیم
ایران رو سرنگون بکنه، بنابراین مطلقاً از عراق احساس تهدید نمیکرد.
اونچه خمینی از اون وحشت کرد و باعث شد که جام زهر بخوره تهدید
سرنگونی بود یعنی یک نیروی ایرانی که تا اون زمان ۵ سال چنگ در چنگ خمینی بود.
نیروی ایرانی که هدفش سرنگونی بود که ابتدا از عملیات کوچک شروع کرد و ظرف یکسال
به عملیات متمرکز بزرگ تبدیل شد عملیات آفتاب در فروردین ۶۷ و عملیات چلچراغ در ۲۸
خرداد و یکماه بعد هم خمینی قطعنامه ۵۹۸ رو پذیرفت و بقول خودش جام زهر رو سرکشید.
بنابراین ملاحظه کردید که این رژیم چگونه حقایق را برای فریب مردم
و جوانان ایران در جهت ادامه دادن به حکومت ننگین خودش؛ ۱۸۰ درجه معکوس نشان میدهد.
پایان
پاورقیها:
—————————————————————————————————–
۱- منبع: واشنگتن پست ۵ جولای ۱۹۸۰/ جاناتان سی. راندل به نقل
از خبرگزاری پارس
مترجم خبر: عمادالدین قاسمیپناه
منبع خبر تیرگی روابط ایران و عراق،
امروز، با پذیرفتن مسئولیت ترور روز گذشته یک مقام رسمی و برجسته
عراق در بغداد، از سوی یک سازمان انقلابی در تهران، بیشتر شد.
خبرگزاری رسمی ایران – پارس – درباره این حادثه، به پخش خبری
بر پایه تلفن فردی ناشناس اقدام کرد. وجود این واقعیت در تهران نشانهای از هرچه
مسمومتر شدن روابط میان دو کشور همسایه و مسلمان میباشد. شخص ناشناس ادعا کرد که
یک ” مبارز ” از گروه ” فدایی اسلام ” ایران – یک گروه راستگرای چریکی اسلامی – و
مسوول حمله به طارق عزیز، معاون نخست وزیر و عضو شورای فرماندهی انقلاب عراق
است. بنا به گزارش ” پارس” ” سمیر نورعلی” ایرانی، طارق عزیز را با پرتاب
یک نارنجک به قتل رسانده و سالم از صحنه گریخته است. با این حال خبرگزاری
عراق گفت که فرد ایرانی به وسیله محافظان طارق عزیز هدف گلوله قرار گرفت و کشته
شد، اما طارق عزیز زنده است. گروه فداییان اسلام با آیتالله صادق
خلخالی – رییس دادگاههای انقلاب – رابطه نزدیک دارد. ایران و عراق، سال گذشته
[میلادی] دو کنسولگری استانی خود را تعطیل کردند و در ماه گذشته سفرای خود را
فراخواندند. بنی صدر و سایر مقامهای ایرانی دخالت عراق در شورشهای کردستان و
استان خوزستان را صراحتاً محکوم کردهاند. تا زمانی که محمدرضاشاه پهلوی در سال
۱۹۷۵با عراق به یک توافق رسید – که با سرعت فزایندهای با انقلاب فوریه ۱۹۷۹ ایران
تضعیف شد – بغداد چندین جبهه به اصطلاح آزادیخواه را در استان عرب زبان خوزستان که
مدعی است ” استان گمشده ” عربستان عراق است حمایت مالی و نظامی میکرد. ۱۵ عضو
شورای امنیت ملی ایران در هفته جاری دوبار تشکیل جلسه دادند تا وضعیت کردستان را
بررسی کنند. کردستان از زمان انقلاب ایران، به رغم تلاشهای ناموفق تابستان گذشته
برای برقراری آرامش در این منطقه کوهستانی از حاکمیت حکومت مرکزی سرپیچی میکند.
کردهای ایرانی اصرار دارند که خودمختاری کردستان در قانون اساسی نوشته شود. آنچه
نگرانی ایران را افزایش میدهد، گزارشهایی مبنی بر ملاقات اخیر گروههای اصلی
مخالف [دولت] ایران در بغداد است. شرکت کنندگان در این دیدار – آنطور که گفته میشود
– شامل چندین وزیر زمان شاه و نیز شاهپور بختیار آخرین نخست وزیر حکومت پادشاهی و
ارتشبد غلامرضا اویسی، محرم اسرار شاه مخلوع و فرمانده سابق نیروی زمینی و
فرماندار نظامی تهران در اواخر سال ۱۹۸۷ بودهاند. ادامه دارد…
۲- حادثه دانشگاه مستنصریه «حمله به جان طارق عزیز» بود. در
اول آوریل ۱۹۸۰ فردی به نام «سمیرنورعلی»، ایرانی الاصل با پرتاب بمب به سوی طارق
عزیز عضو شورای فرماندهی عراق و معاون نخست وزیر عراق، او را مجروح و تعدادی از
دانشجویان را به هلاکت رساند. فرد مورد نظر با تیراندازی محافظان طارق عزیز کشته
شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر