۱۳۹۷ مرداد ۱۴, یکشنبه

از مشروطه تا امروز؛ یکصدسال مبارزه برای آزادی



۱۲۲ سال پیش در ۱۴مرداد ۱۲۸۵فرمان مشروطه توسط مظفرالدین‌شاه قاجار پس از شورش‌ها و اعتراضاتی که در شهرهای ایران بر ضد ستمگری‌های حکومت انجام شد؛ به امضا رسید و متعاقبا اولین مجلس شورای ملی در ایران تشکیل گردید.
پنج ماه بعد در روز هشتم دی‌ماه ۱۲۸۵(ه-ش) به‌دنبال ماهها درگیری بین دربار و مجلس اول، سرانجام مظفرالدین‌شاه قاجار مصوبة قانون‌اساسی را که با اجرای آن نظام حکومتی ایران از «استبداد سلطنتی» به «مشروطه سلطنتی» تبدیل می‌شد امضاء کرد و ده روز بعد نیز درگذشت.
روز دوم تیر سال ۱۲۸۷ به‌دستور محمدعلی شاه و با حمایت مرتجعانی هم‌چون شیخ‌فضل‌الله نوری توسط نیروهای قزاق به فرماندهی لیاخوف روسی اولین مجلس شورای ملی پس از انقلاب مشروطیت به ‌توپ بسته شد. بلافاصله بعد از توپ‌باران مجلس، همه ‌‌‌‌‌‌‌نشانه‌های مشروطه از میان برداشته شد. روزنامه‌ها و انجمن‌ها به‌کلی تعطیل و دستگیری آزادیخواهان آغاز گردید.
 روز ۷ تیر سال ۱۲۸۷ زمانی که خبر کودتای محمدعلی‌شاه به ‌شهرستانها رسید، طرفداران استبداد در تمامی شهرها آزادیخوهان را دستگیر و انجمن‌هایشان را تعطیل کردند. تنها تبریز که از مدتها قبل، ستارخان و سایر انقلابیون، خطر کودتا را حس کرده بودند به بسیج مردم پرداخته آنان را در دسته‌های مسلح سازماندهی کرده و آموزش دادند مانع از خاموشی چراغ آزادی در تبریز گردید و از آنجا نیز به‌سراسر ایران گسترش یافت.
اولین حرکت علیه کودتا از اصفهان آغاز شد. سرداراسعد بختیاری با هزاران سوار بختیاری، وارد اصفهان شده و شهر را به تصرف درآورد.
به‌دنبال آن اوضاع گیلان نیز متشنج شد. مخالفان محمدعلی شاه متحد شدند و عده‌ای از مجاهدین قفقازی نیز به آن‌ها ملحق گردیدند. یپرم خان ارمنی فرمانده مجاهدین قفقازی، در واحدهای نظامی خود انضباط نظامی را برقرار نمود و بعد از متشکل کردن این نیرو، به ارگ دولتی حمله کرده، آن را اشغال نمودند سرانجام شهر را تصرف کردند. همزمان با این واقعه عین‌الدوله از محاصرهٔ تبریز مأیوس شده، به‌سرعت از آذربایجان بازگشت.
روز ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ ه‍.خ قوای سردار اسعد و سپهدار تنکابنی، در نزدیکی تهران به هم رسیدند و در بادامک، اردو زدند.
جنگ بین قزاقان دولتی و قوای مشروطه‌خواه درگرفت و عصر روز ۲۴ تیرماه، جنگ به نفع مشروطه‌خواهان پایان پذیرفت. فردای آن روز محمدعلی شاه و نزدیکان او به سفارت روسیه پناه بردند.
به این ترتیب انقلاب مشروطه به پیروزی رسید، اما طنز تاریخ بنگرید!
 در این‌سوی دیوارهای شهر مقاوم تبریز، فرمانده انقلاب، ستارخان بود و در آن سو، بیرون شهر، نیروهای جرار قزاق! «رضاشاه» که آن‌ روزها اسمش «رضا شصت‌تیر» بود، فرمانده یک گروه مسلسلچی در اردوی استبداد بود. او در آن روزها که بی‌امان مشروطه‌خواهان را از دم تیر مسلسل معروفش (شصت‌تیر) می‌گذراند، ظاهراً نمی‌دانست بعدها خود و خاندانش اجبارا باید کباده‌کش مشروطه‌خواهی دروغین در ایران شوند!‌
اینچنین بود که مشروطه در زیر آوار ۵۷ سال دیکتاتوری پهلوی مدفون و مبارزه برای آزادی تا سرنگونی سطلنت فقیه ادامه پیدا کرد...



۱۳۹۷ مرداد ۱۲, جمعه

بنیادگرایی و ریشه‌های آن در«صدر اسلام»


بنیادگرایی و ریشه‌های آن در
 «صدر اسلام»

لاَ إِکرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی...[۱]


مقدمه: اسلام شناسان و شرق شناسان در بررسی و نقد تاریخ اسلام، عموماً بزرگترین جبهه‌بندی و رویارویی درونی مسلمانان را اختلاف بین «شیعه و سنی» ارزیابی کرده‌اند. شکی نیست که این تقابل در ادوار مختلف تاریخ با شدت و ضعف‌های گوناگون چه به صورت مجادله و مباحثه بین اندیشمندان علوم دینی و چه حتی به صورت درگیری‌های خونین وجود داشته است؛ اما آنچه در این میان اغلب نادیده گرفته می‌شود، تقابل بسیار عمیق‌تر و ریشه دارتر است که از همان آغاز تشکیل جامعة اسلامی حتی در زمان پیامبر اسلام میان دو برداشت کاملاً متضاد از اسلام شروع شد و تا امروز هم ادامه دارد.
در یک سو دیدگاهی وجود دارد که به تعالیم قرآن و پیامبر با دیدی خشک و متحجر می‌نگرد و قادر به درک جوهر این ایدئولوژی که همانا رحمت و رهایی و هدایت در مسیر تکامل مادی و معنوی جامعة انسانی است نمی‌باشد و از سوی دیگر مسلمانانی هستند که همواره در برابر دگماتیسم و تحجر با پرداخت سنگین‌ترین بها در مقابل تکفیر و اتهام بیدینی از سوی متحجرین، پیام اصیل قرآن و پیامبر اسلام را ترویج کرده‌اند. این تقابل ایدئولوژیک هرگز منحصر به شیعه و سنی نبوده است.
نظایر چنین برداشت‌های متضاد ایدئولوژیکی را می‌توان در ادیان دیگر نیز یافت، اما آنچه که این موضوع را در اسلام از قالب مناظرات صرفاً تئوریک و اسکولاستیکی میان «فقیهان» و یا بحث‌های آکادمیک خارج می‌کند و به آن ماهیت عمیقاً سیاسی می‌بخشد که تأثیرات گستردة آن را می‌توان در طول سالیان دید، ویژگی برجستة اسلام به عنوان الگویی برای یک شیوة زندگی و نه صرفاً یک مذهب و آئین نیایشی می‌باشد. ازاینرو برداشت‌های مختلف از تعالیم اسلام انعکاس مستقیم و بلافصل خود را در سیاست یافته است.
ریشه‌های بنیادگرایی در هر دین و مذهب را باید در توان انطباق قوانین عام در هر موضوع خاص توسط آن گروه از مردم جستجو کرد. دگماتیسم محصول چنین کمبود و ضعفی در افراد است. بنابراین می‌توانیم بنیادگرایی را اینچنین تعریف کنیم.
تعریف بنیادگرایی: عدم انطباق قوانین عام در شرایط خاص که محصول آن دگماتیسم است. یک نمونة تاریخی و بسیار معروف که در زمان خود پیامبر واقع شد ماجرای صلح حدیبیه است که از هر حیث دلیلی بر این مدعاست. زمانی که پیامبر متن پیماننامه صلح را به حضرت علی که نویسندة متن توافقنامه بود دیکته می‌کرد، برخی‌ها که از درک این اقدام اصولی و پیچیدة پیامبر عاجز بودند صدای خود را بر روی پیامبر بلند کرده و سؤال‌شان این بود مگر ما حق نیستیم؟ مگر تو فرستاده خدا نیستی؟ چرا باید با کفاری که تو را از خانه‌ات بیرون کردند و علیه تو لشکرکشی کردند، صلح کنیم؟ رسول خدا به آن‌ها می‌گفت که تحمل کنید...

اولین بروز سازمانیافتة بنیادگرایی در اسلام
اولین بروز سازمانیافتة بنیادگرایی در اسلام به جنگ صفین بین علی ‌علیه‌السلام و معاویه بر می‌گردد. در بحبوحة جنگ صفین زمانی که مالک اشتر می‌رفت چادر فرماندهی معاویه را در هم پیچیده و شکست قطعی به لشکریان او وارد آورد. معاویه در مشورت با عمروعاص در یک حرکت فریبکارانه و سیاسی، به سپاهیانش دستور داد قرآن‌ها را برسر نیزه‌ها بلند کرده و فریاد بکشند که ما و شما مسلمانیم ریختن خون یکدیگر حرام است و بگذارید قرآن بین ما و شما حَکم باشد![۲] اما حضرت علی که می‌دانست این حرکت از سوی معاویه فریبی بیش نیست دستور داد که قرآن‌ها را از سر نیزه‌ها به زمین بریزید زیرا جز جوهر و پوست چیزی نیست و گفت من قرآن ناطق هستم. اما گروهی از میان لشگریان حضرت علی با شمشیرهای آخته با شعار «لا حُکمَ اِلا لله» به سراغ حضرت علی آمدند و بشدت فشار آوردند که به مالک اشتر دستور بده تا باز گردد درغیر اینصورت به بخاطر مخالفت با حکم خدا کشته خواهی شد! و یا تو را به معاویه تسلیم خواهیم کرد..! برخورد حضرت علی با این شعار، بسیار آموزنده و بیانگر منطق توحید در مقابل بنیادگرایان است.
فی الخوارج لما سمع قولهم «لا حکم إلا لله» کلِمَةُ حَقٍّ یرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُکمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَکنَّ هَؤُلَاءِ یقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ...
لا حکم الا لله، کلمه حقی است که از آن می‌خواهند باطل را بیرون بکشند آری حکم از آنِ خداست. اما این جماعت میگویند فرمانروایی جز خدا نیست در حالی که برای مردم باید، امیری باشد...
نتیجه‌یی که از این سخن حضرت علی گرفته می‌شود، این است که خوارج توان انطباق یا پیاده کردن قانون و رهنمود عام را در یک مسئله خاص نداشتند و لذا به یک دگماتیسم شقاوت بار دچار می‌شوند.

تعریف دین و مذهب (در اسلام):
بر خلاف تصور عمومی دین و مذهب، دو موضوع جداگانه هستند. دین یعنی اعتقاد به سه اصل توحید یا به عبارت دیگر اصالت به وحدت در کل نظام هستی، اصل نبوت یا اعتقاد به هدایت یا همان رهبری، اصل معاد اعتقاد به روز حسابرسی و مسئولیت‌پذیری انسان است.
این سه اصل در تمامی ادیان توحیدی مشترک است. از نظر اسلام، هرکسی که شهادتین بگوید (اشهد ان الا اله الا الله واشهد ان محمدا رسول الله)، مسلمان محسوب می‌گردد.
اما مذهب در لغت، به معنی «روش» و «طریقه» در یک امری می‌باشد. مذاهبی که در اسلام به وجود آماده‌اند، به معنی «روش» خاص آن مذهب در اسلام است.

اجتهاد در اسلام
اجتهاد به معنی تلاش برای انطباق دادن مفاهیم و قوانین اسلامی با شرایط روز هر جامعه می‌باشد. اولین اجتهاد، در حیات پیامبر اکرم زمانی که معاذ بن جبل یکی از صحابه خود را به یمن می‌فرستاد انجام شد. پیامبر پیش از فرستادن معاذ از وی سؤال کرد ای معاذ، با چه چیزی به مردم حکومت می‌کنی؟ معاذ پاسخ داد با کتاب خدا، پیامبر پرسید اگر آن موضوع در قرآن نبود، چه می‌کنی؟ معاذ پاسخ داد با سنت پیامبر خدا حضرت گفت اگر در سنت هم نبود، چه می‌کنی؟ معاذ گفت با نظر خودم اجتهاد می‌کنم. رسول خدا فرمود الحمدلله که درست گفتی.
در تمامی مذاهب اسلامی مجتهد باید دارای چند شرط باشد. موارد مشترک در مذاهب مختلف در بارة مجتهد این است که مجتهد باید آگاه به علوم سیاسی – اجتماعی روز و آگاه به مسائل جامعه از زوایای مختلف باشد. اما وقتی یک مجتهد می‌خواهد نظر یا فتوا نسبت به موضوعی بدهد، باید مستند به یک منبع باشد. منابع مشترک بین همة مذاهب، عبارتند از «قرآن، حدیث، عقل» البته در فقه شیعه، «اجماع» (یعنی نظر جمع) و یا در برخی مذاهب سنی، قیاس نیز افزوده شده است. اما ما آنچه را که درتمامی مذاهب مشترک است را ملاک و معیار قرار می‌دهیم.

مذاهب پنجگانه در اسلام
اسلام از ۵ مذهب رسمی تشکیل شده است. که اگر بخواهیم به ترتیب تاریخ، آنان را دسته بندی کنیم به ترتیب زیر خواهند بود:
شیعه جعفری، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی. البته این مذاهب، بخصوص شیعه، شاخه‌ها و شعبه‌های زیادی دارند که چون موضوع بررسی ما نیست به آنان نمی‌پردازیم.
۱-     مذهب شیعه: پیروان حضرت علی علیه السلام را شیعه خطاب می‌کنند. نخستین بار کلمة شیعة علی از زبان خود پیامبر نقل شده است پیامبر از میان اصحاب خود کسانی را که به علی علیه السلام نزدیک بوده و از راه و روش او هواداری می‌کردند را «شیعیان علی» مورد خطاب قرار می‌داد. اما نخستین تشکل شیعیان در دوران خلافت عثمان خلیفه سوم بارز شد؛ این در زمانی بود که عثمان، ابوذر غفاری از اصحاب پیامبر و از هوادران حضرت علیعلیهالسلام را به دلیل مخالفتش با بازگشت به اشرافیت و بروز اختلافات طبقاتی در جامعه اسلامی به شام تبعید کرد. معاویه حاکم منصوب شده از سوی عثمان در شام نتوانست او را به سکوت وادار نماید. ابوذر در منطقه‌یی به نام «جبل عامل» واقع در لبنان کنونی، در تبعید بسر می‌برد. تأثیر تلاشهای افشاگرانه و آگاهی‌بخش ابوذر در این منطقه باعث خلق اولین تشکل شیعیان در این منطقه شد. تا جایی که برجسته‌ترین فقیهان شیعه متعلق به این منطقه هستند.
شیعیان را می‌توان به ۵ شاخه تقسیم کرد. کیسائیه، زیدیه، امامیه، اسماعیلیه و غلاة[۳]. پیروان ۱۲امام و از جمله امام غایب را امامیه می‌گویند. امام جعفر صادق[۴] که پس از امام محمد باقر[۵]، علوم اسلامی را در سطح وسیعی تدریس می‌کرد. روش فقهی شیعیان را امام جعفر صادق تدوین کرد و به مذهب شیعه اثنی‌عشری یا جعفری معروف شد.
اما نظریه پردازان این مذهب، یا علمای شیعه، در درون مذهب به دو گروه بزرگ، به نام‌های «اخباریون» و «اصولیون» تقسیم می‌شوند. این تقسیم‌بندی اگرچه در مورد شیعیان بکار  برده شده است اما تمامی مذاهب اسلامی با این شاخص از هم تفکیک می‌گردند که در هر کدام از مذاهب به آن پرداخته خواهد شد.
۲-      مذهب حنفی: این مذهب در دسته‌بندی کلی اولین مذهب سنی است که سایر مذاهب سنی از این مذهب منشعب شده‌اند. بنیانگذار این مذهب، ابوحنیفه، نعمان‌بن‌ثابت بن زوطی[۶] بوده است. پدر بزرگ او در کوفه یکی از هوادران حضرت علی بشمار می‌رفت. اصل و نصب ابوحنیفه ایرانی بود. وی مدتی نیز از شاگردان کلاس‌های درس امام جعفر صادق بود. او را می‌توان از دانشمندان بزرگ اسلامی عصر خود بشمار آورد. در زمان منصور ابوجعفر بنیانگذار بغداد، منصور او را به اجبار از کوفه به بغداد منتقل کرد. ابوحنیفه اولین دانشمند اسلامی بود که فقه را فصل بندی کرد. وی در فقه خود، عقل را مقدم بر حدیث[۷] می‌دانست. منصور خلیفه عباسی[۸] مذهب خود و تمام کسانی که تابع دولت او بودند را بنام مذهب حنفی اعلام کرد و به این صورت روش فقهی ابوحنیفه، به عنوان مذهب سنی‌ها به رسمیت شناخته شد. مذهب حنفی بزرگترین مذهب در میان سنی‌ها است و در کشورهای پاکستان، بنگلادش، ترکیه، افغانستان، عراق و ازبکستان اکثریت دارد. در ایران نیز اکثر بلوچ‌های سنی پیروان مذهب حنفی می‌باشند.
۳-     مذهب مالکی: بنیانگذار این مذهب، مالک بن انس متولد سال ۹۵ هجری است و نزدیک به ۹۰سال عمر کرد او در سال ۱۴۷ به دلیل فتوایی که داد و حکومت بنی‌عباس از آن خوشش نیامد ۷۰ تازیانه خورد او در سال [۹]۱۷۹هجری در مدینه فوت کرد. درکشورهای نیجریه، سودان، الجزایر، مراکش مذهب مالکی در اکثریت می‌باشد.
۴-     مذهب الشافعی: محمد ابن ادریس الشافعی متولد ۱۵۰ هجری در غزه و متوفی در ۲۰۴ هجری (۷۶۷تا ۸۲۰ میلادی) در مصر بود. او از شاگردان مالک ابن انس بود. شافعی را یکی از دانشمندان مهم فقه اسلامی معرفی می‌کنند و افکارش نزدیک به ابوحنیفه بود. او به مصر مسافرت کرد و در آنجا ماند. پیروان او در کشورهای اندونزی، مصر و مالزی در اکثریت هستند شافعی دومین مذهب سنی‌ها از نظر تعداد پیروان است و نزدیکترین مذهب سنی به شیعه می‌باشد. شافعی نیز، عقل را مقدم بر حدیث می‌داند.
۵-     مذهب حنبلی: بنیانگذار این مذهب، احمد بن حنبل متولد ۱۶۴ هجری است. او در مرو متولد شد و در ۲۴۱در بغداد فوت کرد (۷۸۰تا ۸۵۵). او احادیثی که در مورد آنها علمای سنی اتفاق نظر نداشتند، جمع آوری کرد و کتاب حدیث او بنام مسند احمد می‌باشد. او از شاگردان و پیروان شافعی بود. ولی او حدیث را مقدم بر عقل می‌دانست معروف است که احمد حنبل بسیار با هوش بود و ۱۰۰هزار حدیث حفظ بود. وقتی مأمون خلیفه عباسی تئوری قرآن «مخلوق» است را علم کرد (یعنی گفت قرآن هم مثل انسان مخلوق خداست)، احمد حنبل گفت این شایعه است و چنین نظر رسمی وجود ندارد. (او به درستی می‌گفت قرآن کلام خدا است) او را به دستور مأمون تازیانه زدند ولی از حرفش کوتاه نیامد. اکثریت مردم عربستان پیرو مذهب حنبلی هستند. از پیروان این مذهب در عراق، یمن، سوریه و ... به تعداد کمی وجود دارند. مذهب حنبلی از نظر تعداد پیروان، کوچک‌ترین مذهب سنی است
لازم به یادآوری است که همه مذاهب سنی، از مذهب حنفی انشعاب کرده‌اند. بعد از احمد حنبل، خلفای بنی‌عباس اجازه ندادند مذهب جدیدی از سنی‌ها به وجود آید. تا آنجا که به ریشه اعتقادات اسلامی بر می‌گردد، همه مذاهب در آن مشترک می‌باشد. اما این سیاست‌های کثیف است که از مذاهب وسیله‌یی برای سرکوب و جنگ افروزی درست می‌کند.
حتی در کتابهای اصلی و مرجع اهل سنت (کتب ششگانه)، حدیثی از رسول خدا نقل می‌کنند که می‌گوید: «اگر یک روز هم از عمر جهان باقی مانده باشد، خداوند مردی را از اهل بیت من بر می‌انگیزد که زمین را پر از عدالت می‌کند همچنانکه از ظلم پر شده بود». 
«لَوْ لَمْ یبْقَ مِنْ الدَّهْرِ إِلَّا یوْمٌ لَبَعَثَ اللَّهُ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیتِی یمْلَؤُهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْرًا» یعنی تا آنجا که به علمای بزرگ و دانشمند اهل سنت بر می‌گردد، آن‌ها حتی در مورد امام زمان هم، که از مهمترین اعتقادات شیعه می‌باشد، حرف رسول خدا را نقل کرده‌اند. در مقابل نیز اسم دو نفر از برادران امام حسین که در کربلا شهید شدند، ابوبکر و عثمان بود.
به هر حال، در میان ۴ مذهب سنی‌ها، بنیادگرایان، اساساً از پیروان احمد حنبل می‌باشند. این حرف احمد حنبل که می‌گوید: «کسی که فاجر وقوی است، قوت او برای مسلمانان است و فجورش برای خودش ولی کسی که صالح و ضعیف است خوبی او برای خودش و ضعف وی برای مسلمانان است»، معروف است. یعنی از نظر او حاکم مسلمان، باید قدرتمند باشد و مهم نیست که از نظر فردی، فاسد است یا نیست. این حرف سنگ بنای نظراتی است که منجر به بنیادگرایی از قبیل خمینی می‌شود.

پایه‌های نظری بنیادگرایی در مذاهب
در همه مذاهب اسلامی، علما بلحاظ نظری به دو دسته بزرگ تقسیم می‌شوند. نظرگاه اول در رأی یا فتوا یا حکم دادن، عقل را مقدم بر حدیث می‌دانند. اما در نظرگاه دوم حدیث را بر عقل تقدم می‌دارند. این تقسیم بندی در مذهب شیعه را «اصولیون» و «اخباریون» میگویند. اصولیون در اجتهاد، اساساً روی شرایط جامعه و عقل متکی هستند. علمای مبارز مانند آیت‌الله کاظم خراسانی، آیت‌الله نائینی و... (در انقلاب مشروطه) و... همگی از سخنگویان «اصولیون» بودند. اما «علما» ی مرتجع و ضدمردمی، مانند شیخ فضل الله نوری، اساساً از «اخباریون» بودند و آنها بنیادگرا بودند.
در مذاهب سنی‌ها هم علمایی که به تقدم عقل بر حدیث معتقد بودند، اساساً از ترقی‌خواهان و ضداستبداد بودند مانند شیخ محمد عبده، عبدالرحمن الکواکبی و... ولی آنهایی که معتقد به تقدم حدیث بر عقل بودند، اساساً مرتجع و بنیادگرا هستند.
اخباریون و همچنین کسانی که به تقدم حدیث بر عقل معتقد هستند، دراستدلال‌های خود می‌گویند فلان صحابه یا فلان خلیفه و یا فلان امام این مطلب را گفت و بنابراین باید به آن عمل کرد. یعنی آنها به حرف‌هایی که از این و آن نقل شده استناد می‌کنند و اساساً قرآن را کنار می‌گذارند. در حالی که همان حرف سراپا با آیات قرآن مغایر است.

سلفیة یا سلفی‌ها
تعریف سلف: دکتر ناصر عبدالکریم ... در تعریف «سلف» نوشته «آن‌ها صدر این امت از صحابه (یعنی کسانی که خود حضرت محمد را دیده بودند) و تابعین (تابعین یعنی نسل بعد از صحابه) بودند، پیشوایان هدایت در سه قرن، برتر (با فضیلت) و هر کسی که به اینها اقتدا کند و بر روش آنها در سایر عصرها عمل کند به آنها «سلفی» گفته می‌شود.»
یعنی سلفی‌ها معتقد هستند که حرف‌ها و روش‌های مسلمانان و روحانیون قرن اول تا سوم را باید الگو قرار داد.

اصل اساسی مشروعیت حکومت‌ها در نظرگاه سلفی‌ها
از قرن سوم هجری، کم کم این سؤال در بین نظریه پردازان مذهبی به وجود آمد که این حکومت‌هایی که بنام اسلام حکومت می‌کنند، مشروعیت خود را از کجا می‌آورند؟ 
جوهر نظریه سلفی‌ها در مورد مشروعیت حکومت، نفی نظریة حکومت شورایی و تبلیغ تسلیم به نظریه قدرت می‌باشد. یعنی حاکم مسلمانان باید قدرت داشته باشد حتی اگر فاسق و فاجر هم باشد.
بنیانگذار نظریه سلفیه و پرکارترین عالِم در این زمینه، احمد بن الحلیم معروف به ابن تیمیه متولد سال ۶۶۱ هجری در حران و درگذشت در سال ۷۲۸ در زندان دمشق می‌باشد. او فردی بسیار با هوش بود. ابن تیمیة تأکید عمده روی سلفیة داشت. او به دلیل عقاید و برخی فتواهایش سه بار به زندان رفت.
ابن‌تیمیه وقتی در نظرگاه خود، عدم انسجام حکام وقت را با شریعت اسلامی دید، نظریه جدیدی تحت عنوان «توحید در الوهیت» را داد. تیمیه کاری ندارد که هر حکومتی چطوری روی کار آمده است. آیا با بیعت است؟ شورا بوده؟ با رضایت مردم بوده یا به زور روی کار آمده است. رهبر کسی است که باید از او پیروی کرد، دارنده قدرت و شمشیر که از او چه با اختیار و چه با اجبار اطاعت می‌شود، این دو صفت در خلفای راشدین کامل بود رهبر کسی است که از وی اطاعت شود و سلطه داشته باشد، اعم از این که عادل باشد یا ظالم (مجموعه فتاوی ابن تیمیه). در مجموع، ابن تیمیه صفت والی یا رهبر را «قدرت و امانت» معرفی می‌کند.
 خمینی تفکر خود در مورد حکومت‌اسلامی را اساساً از ابن تیمیه گرفته است. این موضوع را یکی از محققین با اسناد مهمی اثبات کرده است.
یحیی بن شرف النووی (۶۷۷ هـ) می‌گوید: «رهبری از سه طریق امکان دارد یا بیعت یا جانشین گذاشتن رهبری قبلی و راه سوم قهر و سلطه است، حتی اگر فاسق هم باشد. نظریه «حاکم قاهر و غلبه کننده» رد کردن نطریه شوری می‌باشد که می‌گوید: «از رهبران مسلمانان باید حرف شنوی و اطاعت بشود چه نیکوکار باشند چه فاجر تا زمانی که امر به معصیت خود نکرده است» (عبدالرحمن بن محمد بن قاسم). نطریه «رهبری غالب شونده صرف نظر از این که عدالت و مساوات و التزام به قانون را رعایت می‌کند یا نه» یا نظریه «اطاعت مطلقه رهبران» که در قرن هفتم هجری توسط سلفی‌ها گفته شده است، (عین نظریه ولایت مطلقه فقیه است).

وهابیون
بنیانگذار این تفکر محمد بن عبدالوهاب است که در قرن ۱۲ هجری شروع شد. حرکت آنها علیه پناه بردن به اولیا و صالحین، چه زنده و چه مرده و زیارت قبور و شفاعت خواستن از آنها بود. وهابیون این کارها را شرک و کفر و خروج از دین می‌دانند. محمد بن عبدالوهاب، با محمد بن سعود همپیمان شد و دولت سعودی اول در سال ۱۱۵۷ هجری تأسیس شد. محمد بن سعود با پشتیبانی نظری محمد عبدالوهاب، هر منطقه و شهری که می‌گرفت، هژمونی خود را با سرکوب کامل اعمال می‌کرد و مردم هر منطقه هم مجبور بودند، اطاعت کنند و خود محمد عبدالوهاب هم اطاعت می‌کرد. همان کاری که بنلادن در افغانستان با ملأعمر کرد و خودش نیز با او به عنوان امیرالمؤمنین بیعت کرد.
وهابیون در شهر طائف یک قتلعام علیه مردم راه انداختند و به این وسیله در میان مردم شبه جزیره عربستان که در اشغال عثمانی‌ها بود، رعب و وحشت ایجاد کرد. وهابیون سپس به مدینه حمله کرد و آنجا را مدتها محاصره کرد ولی عثمانیها نیرویی برای دفاع از مردم مدینه نفرستادند. در نتیجه مردم مدینه به خواسته‌های محمد بن سعود، تن دادند. محمد بنسعود همه مردم مدینه را در میدان بزرگ شهر مدینه جمع کرد و آنها را مجبور کرد که کلیه گنبد و مقابر ائمه و حتی مقبره حضرت حمزه تخریب کردند. سپس به مکه یورش برده و آنجا را نیز به اشغال خود در آوردند. سپاه سعود در سال ۱۲۱۷هجری به بهانه اینکه در اسلام اهل مکه شک دارد، در محرم ۱۲۱۸ وقتی وارد مکه شد، همه را جمع کرد و از آنها خواست که از او بر دین خدا و رسول خدا بیعت کنند. وهابیون هرجا می‌رسیدند، اعلام خلافت می‌کردند. در ۱۰سال گذشته هم در عراق دیدیم که هرکجا ولو در یک روستا، نیروهای القاعده و الان هم داعش، مستقر می‌شوند، سریع از مردم بیعت می‌گیرند. وقتی داعش موصل را گرفت، دیدیم که ابوبکر بغدادی آمد و خود را امیرالمؤمنین خواند و بعد از آن هم از مردم به زور بیعت گرفتند.

کشتار کربلا
وهابیون به فرماندهی سعود بن عبدالعزیز در ذیقعده ۱۲۱۶ هجری (۲۰ آوریل ۱۸۰۲) با یک هجوم غافلگیرانه به کربلا، کشتار عجیبی راه انداختند و هرچه در حرم و مال مردم بوده غارت کردند و بردند. به پیاده یک سهم و یه سواره 2سهم از غنایم دادند.

نمونهمشابه در حکومت‌های شیعه:
در فقه شیعه کسی که مشابه ابن تیمیه بود، ابومنصور، حسن بن یوسف بن علی بن مطهّر حلّی معروف به علامه حلی است. حلی در سال ۶۴۸هجری در حله متولد شد و در سال ۷۲۶ در نجف دفن شد. علامه حلی، معاصر با ابن تیمیه بود و در دادن فتواهای شدیدتر علیه حقوق مردم، تقریباً نوعی مسابقه گذاشته بودند. می‌توان گفت که ریشه‌های بنیادگرایی در مذهب شیعه به او بر می‌گردد. علامه حلی هم بسیار با هوش و خوش حافظه و مثل ابن تیمیه بسیار پرکار بود. فرق مذهب سنی با شیعه در این بود که حاکمیت معمولاً با سنی‌ها بود. اما وقتی شیعه به حاکمیت رسید مثلاً در ایران در زمان سلطنت صفویان، این‌ها هم شروع به سرکوب وحشتناک مردم کردند.
قبل از سلطه صفویان، یعنی تا قرن دهم هجری (قرن ۱۶میلادی) اکثر مردم ایران سنی بودند به خصوص در شهرهای بزرگ مانند اصفهان، شیراز، خراسان و تبریز اکثریت مردم با سنی‌ها بود. وقتی شاه اسماعیل صفوی بر تبریز چیره شد، می‌خواست مردم آنجا را به زور شیعه کند. مشاورین وی گفتند این کار را نکن چون دو سوم سکان این شهر سنی هستند. شاه اسماعیل گفت «من موظف به این کار هستم. خدا و ائمه معصومین با من هستند از کسی نمی‌ترسم. اگر کسی اعتراض کند، شمشیرم را به قوه الهی می‌کشم و کسی از آنها را زنده نمی‌گذارم».

جنگ‌های رسمی طائفی تحت نام شیعه و سنی:
اولین بار معاویه، مردم کوفه را تحت عنوان شیعیان علی ابن ابیطالب سرکوب کرد. بعد از آن نیز خلفای اموی، به خصوص حجاج بن یوسف در سرکوب شیعیان بسیار خونخواری کردند و خلفای بنی عباس هم همینطور، به خصوص اکثر امامان شیعه، به دست خلفای عباسیان به شهادت رسیدند.
اما جنگ رسمی بین به اصطلاح شیعه و سنی، از زمان حاکمیت صفویان در ایران و عثمانیان در استامبول بوجود آمد. البته عثمانیان قبل از صفویان و در قرن ۷ هجری (۱۳میلادی) به سلطنت رسیدند.
یک طنز تلخ تاریخ در جنگهای طائفی بین شیعه و سنی این است که سلطان سلیم سلطان عثمانی و شاه اسماعیل صفوی، قبل از به سلطنت رسیدن، هر دو از شاگردان «مدرسه» بکیتاشیه بودند و با هم عهد کرد بودند که اگر روزی به حاکمیت رسیدند، در میان مردم مسلمان وحدت ایجاد کنند. مدرسه بکیتاشیه، (ترکیبی از افکار صوفی‌ها و شیعه) شعارشان «ناد علیا مظهر الجائب» (علی آن مظهر شگفتی‌ها را بخوان) بود. وقتی سلطان سلیم در عثمانی و شاه اسماعیل در ایران به سلطنت رسیدند، سلطان سلیم شروع به تبیلغات علیه ایران کرد. شاه اسماعیل طی نامهیی به او، تعهد ایام تحصیل بین خودش و او را یادآوری کرد. سلطان سلیم نوشت الان وزیران نظر دیگری دارند من هم باید مطابق شرایط عمل کنم. بین این دو نفر جنگها، برمبنای طائفیگری یعنی شاه اسماعیل سمبل شیعه و سلطان سلیم سمبل سنی، شروع شد که مهم‌ترین آن‌ها جنگ چالدران در آذربایجان غربی فعلی بود. صفویان توهین به خلفای اول و دوم و سوم را در دستور سیاست خود قرار دادند. به خصوص توهین‌های زیادی علیه خلیفه دوم راه انداختند. عثمانی‌ها و صفویان جنگ شیعه و سنی را به داخل عراق کشیدند و خونهای بیشمار و بی گناهی از دو طرف از مردم عراق ریخته شد.

دوران خمینی:
بعد از جنگ جهانی اول و ایجاد حکومت سلطنتی در عراق که با حکومت سلطنتی پهلوی رابطه خوبی داشت، به خصوص در زمان محمد رضا شاه هر دو کشور مهمترین عضو پیمان بغداد در مقابل شوروی‌ها بودند، بنا بر این موضوع «شیعه» و «سنی» در عراق فروکش کرد. انقلاب ضد سلطنتی مردم عراق در سال ۱۹۵۸ و از سال ۱۹۶۵حزب بعث عراق، توانست احساسات ملیگرایی را به جای احساسات طائفیگری در جامعه عراق رواج دهند. مردم عراق گذشته را فراموش کرده بودند و دو مذهب شیعه و سنی در کنار هم در یک همزیستی مسالمت آمیز، بودند و مناسبت خانوادگی داشتند...
اما وقتی خمینی بر سرکار آمد، جغرافیای سیاسی منطقه کلاً تغییر کرد.
در میان حکومتهای باصطلاح مذهبی در قرن بیستم، خمینی تنها حاکمی بود که با سوء استفاده از «حمایت و مشروعیت توده‌ای و مذهبی و سیاسی و قانونی که از آن برخوردار بود،»   
با ایدئولوژی به غایت ارتجاعی و ستمگر و شقاوت بار و با تئوری پلید «حفظ نظام اوجب واجبات است»، هم در سرکوب داخلی و هم صدرو تروریسم افسار گسیخته، تمامی حد و مرزهای شقاوت پیشگی را در نوردید.
سرکوب و ترور، همواره از ابزارهای بنیادگرایان بود. اما وقتی خمینی شروع به صدور تروریسم کرد، ابعاد آن مطلقاً با هیچ رژیمی قابل مقایسه نبوده و نیست. هزاران خودروی انتخاری منفجر شده علیه مردم بی دفاع در سراسر منطقه، تماماً از رژیم خمینی سرچشمه گرفت. درست است که افکار بنیادگرایی در کشورهای مختلف اسلامی مثل سلفی‌ها وجود داشت، اما فقط بعد از صدور تروریسم خمینی بود که تبدیل به تروریسم افسار گسیخته شد. این گروهها و جریانات زیر بالین و حرارت خمینی و بال و پر او که مانند کرکس بر منطقه گسترده بود، سر از تخم درآوردند. سیاست‌های ضدمردمی استعمار و غرب در خاورمیانه، زمینهٔ بسیار گسترده‌ای در نفرت از امریکا و برخی کشورهای غربی و منطقه‌ای، ایجاد کرده بود. به این دلیل شعارهای عوامفریبانه خمینی علیه امریکا، در میان تمامی بنیادگرایان منطقه بسیار طرفدار داشت.
در مقدمه قانون اساسی این رژیم تجاوز به کشورهای دیگر، به رسمیت شناخته شده است. در این مقدمه آمده است: «با در نظر گرفتن جوهر و مضمون انقلاب اسلامی ایران که یک جنبش برای پیروزی همه مستضعفین بر مستکبرین است، جمهوری اسلامی ایران زمینه ساز آن است و راه استمرار این انقلاب در داخل و خارج از ایران را مهیا می‌کند، روابط بین المللی با جنبشهای اسلامی و مردمی دیگر را بمنظور هموار کردن راه تحقق امت جهانی یگانه و تقویت راه مبارزه بخاطر نجات خلق‌های فقیر ستمدیده در سرتاسر جهان است» در همین مقدمه قانون اساسی خمینی رسماً از «ارتش عقیدتی» صحبت می‌شود و می‌گوید: «ارتش جمهوری اسلامی و نیروهای سپاه پاسداران انقلاب فقط از مرزها حفاظت نمی‌کنند بلکه رسالت و مسؤلیت عقیدتی نیز برعهده آن‌هاست که عبارت است از جهاد در راه خدا و مبارزه برای گسترش قدرت شریعت خدا در جهان است» این چنین بود که خمینی تمامی آن تخم‌ها را زیر بالین خود پرورش داد که از هیچ شقاوتی رویگردان نیستند.
وزارتخارجه این رژیم که معمولاً باید عرفهای بین المللی را رعایت کرده و بر قوانین بین المللی پای بند باشد، در کتابی تحت عنوان «نگاهی به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» از انتشارات وزارت خارجه رژیم آمده است: «مسلمانان یک مجموعه واحدی هستند و باید زیر چتر حکومت واحدی زندگی کنند و تمامی سرزمینهایشان باید توسط حکومت واحدی اداره شود و یک سیاست خارجی داشته باشند تا اینکه دفاع از موجودیت اسلام را محقق ساخته از منافع مسلمانان حمایت نمایند».
سرمایه گذاری اصلی خمینی روی عراق بود که دیدیم چگونه تنور جنگ مذهبی را شعله ور کرد. خمینی در عراق بخصوص روی حزب الدعوه سرمایه گذاری کرد و از آن حزب در صدور ارتجاع خود و همچنین کارهای تروریستی بسیار زیاد، همه نوع استفاده کرد. خمینی همین کار را در پاکستان و افعانستان، لبنان و بعدها در یمن و عربستان و بحرین و.... نیز شروع کرد. در نقطه مقابل نیز، بنیادگرایان سنی قد علم کردند. در پاکستان در مقابل کارهای تروریستی رژیم، دولت‌های بنیادگرای سنی، «سپاه صحابه محمد» تشکیل دادند و سالانه خون هزاران بی گناه از دو طرف، در مساجد و حسینیه‌ها با انفجارهای شدید، به زمین ریخته می‌شود.
در سال ۸۴ رژیم با انفجار حرمین امام هادی و حسن عسکری، جنگ بسیار خونین و کثیف و ضدانسانی طائفه گری در عراق را راه انداخت. برای شکنجه و کشتن انسانها، از اره برقی و دریل و اسید و... در ابعاد زیادی استفاده کرد و ۴ میلیون مردم عراق در داخل و خارج عراق آواره شدند. این رژیم بصره را تقریباً از مسیحیان خالی کرد.
در مقابل در عراق القاعده به وجود آمد و در یک سال اخیر هم داعش، بعنوان بینادگرایان سنی قد علم کرده است. اما عجیب این است که رژیم خمینی برای پیشبرد سیاستهای ضدانسانی خود با القاعده و داعش، در عمل در یک جبهه علیه مردم بی گناه قرار می‌گیرد و هم با القاعده و هم با داعش رابطه مخفیانه داشته است.
تعجب آور نیست که نه القاعده و نه داعش، علیرغم شعارهای طائفی گری افراطی، هرگز علیه رژیم کاری نکرده‌اند، زیرا در یک جبهه هستند و یک هدف را دنبال می‌کنند.
از ۲۷ تیر که اطلاعیه معروف داعش علیه مسیحیان موصل و مخیر کردن آنها بین یکی از سه گزینه (اسلام / جزیه / ترک موصل) در رسانه‌ها پخش شد، عین کارهایی بود که خمینی با اقلیتهای مذهبی در ایران می‌کند.
از اول مرداد ۹۳ با انفجار مسجد یونس پیامبر و سایر مساجد و مقابر قدیمی در موصل، داعش ماهیت خودش را بیشتر نشان داد. این گروه با گردن زدن و دست بریدن راه خمینی را می‌رود.
وقتی داعش مسیحیان را بین سه این موضوع مخیر می‌کند، خمینی را ببینید که ۳۰ سال قبل از آن، ۳۰ هزار زندانی را بین مرگ و یک کلمه مجاهد مخیر کرد.
اگر داعش امروز از زنان کنیز درست کرده و می‌فروشد، سه دهه است که رژیم خمینی با زنان فقیر و درمانده این معامله را می‌کند. چرا که هم خمینی و هم داعش می‌خواهند برگرده مردم سوار شده و حاکمیت داشته باشند.
نتیجه: ملاحظه می‌شود که بنیادگرایی اساساً حول اعمال حاکمیت پلید ارتجاعی به هر قیمت دور میزند. یعنی یک امر سیاسی و سوء استفاده نابکارانه از اسلام با استناد به حرفهای این و آن است.

شاخص درستی و غلط بودن حدیث، قرآن است:
حضرت محمد و امام جعفر صادق در مورد نسبت دادن حرف به آنها اصول مهمی را بیان کرده‌اند:
در کتاب اصول کافی جلد یکم، حدیث پنجم از قول / امام جعفر صادق می‌نویسد: «خطب النبی ص بمنی فقال ایهاالناس ماجاءکم عنی یوافق کتاب الله فانا قلتم و ما جائکم یخالف کتاب الله فلم اقله»: در منی رسول خدا گفت ای مردم هر آنچه از من نقل شده و موافق با قرآن است، آن را من گفته‌ام، اما اگر مخالف قرآن باشد، من نگفته‌ام).
در کتاب اصول کافی جلد یکم حدیث سوم از قول امام جعفر صادق نقل کرده است:
«وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف»: هر حدیثی که با قرآن وفق نکند، مزخرف است.
حال ببینیم قرآن در مورد این جنایتها چه می‌گوید؟

نظر قرآن در مورد این جنایت‌ها چیست؟
چیزی که تحت نام تئوری «حاکم قاهر و غلبه کننده» مطرح می‌باشد، یک انحراف کامل از اصول اسلامی است، زیرا وقتی اصول و مرزسرخ‌های اسلام را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم آدمکشی از مهمترین مرزسرخ‌های اسلام، یعنی از گناهان کبیره می‌باشد. قرآن می‌گوید

«مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الأَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیاهَا فَکأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعًا وَلَقَدْ جَاء تْهُمْ رُسُلُنَا بِالبَینَاتِ ثُمَّ إِنَّ کثِیرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فِی الأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ {المائدة/۳۲}

جان انسان مطابق این تعریف، حرمت انسان است، یعنی نباید به آن نزدیک شد. نزدیک شدن به آن به معنی جنایت بزرگ علیه بشریت است. زیرا به تعبیر قرآن کشتن یک نفر یعنی انگار همه را می‌کشد. این امر بیانگر اهمیت وجود یک انسان در اسلام می‌باشد و حصار بسیار قوی برای حفاظت از هر انسانی است. این حرمت، مربوط به کشتن یک مسلمان نیست، بلکه این تعریف در برگیرندهٔ هر انسانی با هر عقیده و مرام می‌باشد و این آیه برای همه انسانهاست. یعنی وقتی تجاوز به حقوق دیگران به سطح و درجهٌ کشتن یک فرد می‌رسد، انگار که آن جنایتکار، همة انسان‌ها را می‌کشد. در مورد حرام بودن کشتن مسلمان آیه دیگری وجود دارد که بسیار شدید است و خدا خودش را طرف حساب کشندگان مسلمان می‌داند:
«وَمَن یقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فی‌ها وَغَضِبَ اللّهُ عَلَیهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا» {النساء/۹۳}
«هرکس یک مؤمن را عامدانه بکشد، سزای او جهنم است که در آن همیشگی می‌ماند و خدا بر او غضب می‌کند و بر او لعنت می‌کند و برای او عذاب بزرگی آمده کرده است»
 ملاحظه می‌کنید که کشتن یک مسلمان خشم خدا را به جایی می‌رساند که مطلقاً هیچ راه گریزی برای این شقاوت پیشگان نمی‌گذارد.
حضرت محمد هم در آخرین حج خود در مکه (حجة الوداع) در روز عرفه، که بیش از صدهزار تن جمع شده بودند، بالای یک بلندی رفت و به ربیعة ابن امیة گفت، هر چه میگویم تکرار کن تا همه کلام مرا بشنوند. سپس گفت «ای مردم این چه ماهی است؟»
جواب دادند «ماه حرام». رسول خدا گفت «تا روز قیامت، خداوند خون‌هایتان و اموالتان را مثل این ماه حرام کرده است».
سپس سئوال کرد «امروز چه روزی است؟» گفتند «روز حج اکبر». رسول خدا گفت «خداوند خون‌هایتان و اموالتان را همچون حرمت این روز، بر شما حرام کرده است».
در ۶ کتاب مرجع اهل سنت حدیثی از پیامبر اسلام نقل کرده‌اند که گفت «بعد از من با زدن گردن‌های همدیگر، کافر نشوید و به گذشته باز نگردید»
ملاحظه می‌کنید مهمترین چیزی که رسول خدا نهی کرده و حرام دانسته و تکرار کرده کشتن مسلمان است.
حضرت علی در نامه مهم و مفصل خود به مالک اشتر می‌گوید:
«إِیاک وَالدِّمَاءَ وَسَفْکهَا بِغَیرِ حِلِّهَا فَإِنَّهُ لَیسَ شَی‌ءٌ أَدْعَی لِنِقْمَةٍ وَلَا أَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ وَلَا أَحْرَی بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَانْقِطَاعِ مُدَّةٍ مِنْ سَفْک الدِّمَاءِ بِغَیرِ حقّ‌ها وَاللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِئٌ بِالْحُکمِ بَینَ الْعِبَادِ فِیمَا تَسَافَکوا مِنَ الدِّمَاءِ یوْمَ الْقِیامَةِ فَلَا تُقَوِّینَّ سُلْطَانَک بِسَفْک دَمٍ حَرَامٍ فَإِنَّ ذَلِک مِمَّا یضْعِفُهُ وَیوهِنُهُ بَلْ یزِیلُهُ وَینْقُلُهُ وَلَا عُذْرَ لَک عِنْدَ اللَّهِ ولَا عِنْدِی فِی قَتْلِ الْعَمْدِ»
{از خون و خونریزی، باید و تأکیدا بپرهیزی. زیرا در پیشگاه خدا هیچ چیز فراخوان دهنده‌تر برای انتقام و بیشترین پیگیری برای آن و از بین بردن نعمت و قطع کننده تر از خونریزی ناحق نیست. خداوند روز قیامت اولین حسابرسی را از خونریزی شروع می‌کند. هرگز سلطه خود را با ریختن خون حرام، تقویت نکن. زیرا این کار از آنچیزهایی است که نه تنها تضعیف و سست می‌کند، بلکه از بین برنده است در قتل عامدانه، نه درپیشگاه خدا عذر و بهانه داری و نه نزدمن.}
حضرت علی در نامه خود به مالک اشتر «خدا را دشمن ظالم» که «درکمین آن‌ها است»، معرفی می‌کند. سپس نحوه رفتار با مردم را به مالک اشتر و همه پیروانش آموزش داده و می‌گوید:
«وَأَشْعِرْ قَلْبَک الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَالْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَاللُّطْفَ بِهِمْ وَلَا تَکونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَک فِی الدِّینِ وَإِمَّا نَظِیرٌ لَک فِی الْخَلْقِ یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَتَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ و یؤْتَی عَلَی أَیدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَالْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِک وَصَفْحِک»
«... قلبت را نسبت به مردم مالامال از رحمت و مهربانی و محبت کن. برای مردم مانند حیوان درنده‌ای که خوردن آنها را غنیمت می‌شمارد، نباش. مردم دو نوع هستند یا برادر دینی تو هستند و یا در خلقت متناظر تو (یعنی انسانند) هستند. از آن‌ها لغزش‌هایی سر میزند و آنان در معرض برخی چیزها قرار می‌گیرند، چه به عمد و چه به اشتباه، دست به خطایی می‌زنند. از این گونه لغزشها و اعمال آنها دربگذر (عفو کن) و برایشان گشاده رو باش آنچنان که خودت دوست داری و راضی هستی که خدا به تو بخشش عطا کند...» می‌بینید چگونه حضرت علی برخورد با مردم عادی را به پیشتازان و همه مسلمانان آموزش می‌دهد؟
حضرت علی در ادامه نامه خود به مالک اشتر، نحوه برخورد با سنتها و تاریخ مردم مصر را توضیح می‌دهد.: «... نباید سنتهای خوب (ملت‌های مختلف) که مردم به آن عادت کرده‌اند و امورشان را با آنها اصلاح می‌کنند (سنت‌ها و عرفهای جامعه) را، از بین ببری. نباید با ایجاد روش جدید که به سنتهای گذشته، ضرر می‌رساند، اقدام کنی... باید با دانشمندان و صاحبان تدبیر، بحث و بررسی بسیار زیادی در مورد آنچه که تثبیت (قانونی کردن) آن، شیوه‌های امور شهرهایت را اصلاح می‌کند و مردم با آن کارها، قبل از تو سرپا شده بودند، همت بورزی»
می‌بینید اعمال خمینی و رژیم ابوداعش آن و داعش در مورد ادیان و سنتهای دیگران، مانند تخریب اماکن مقدس ادیان دیگر و یا تخریب سنت‌های آن‌ها، ربطی به اسلام ندارد حرفها و اعمال آنها را مقایسه کنید با کلام حضرت علی علیه السلام که در نامه خود به مالک اشتر نوشته است

جنبش ضد بنیادگرایی در بین فقها:
از آنجایی که ما مجاهدین یک جنش ضدبنیادگرا هستیم و شاخص آن هم نبرد ما با خمینی است، از نظر سیاسی به جنبش ضدبنیادگرایی که الان با الگو گرفتن از ما، در خاورمیانه در حال پیشرفت است، وارد نمی‌شویم و در اینجا به جنبش ضدبنیادگرایی در بین فقها اشاره می‌کنیم.

در انتظار یک فقیه شجاع
در شرق الاوسط به تاریخ ۱۴ مارس ۲۰۰۶ (۲۳ اسفند ۸۴)، مقاله‌ای با نام «در انتظار یک فقیه شجاع» درج شده که از برخی بابت خواندن آن لازم است. خلاصه‌ای از مقاله چنین است:
... چرا نظریات آنان، که از چشمة فقه زلال ناشی می‌شود، خفه و یا ضایع می‌شود؟ نظریاتی که منشاء آن ادبیات غرب نیست، بلکه استناد به همان منابع و متون ومکانیسمهایی است که مخالفین آنها به آنها استناد می‌کنند....
داستان رنجهای فقهای حقیقی که بر هواهای سیاست بازان، چه آنان که در حکومت هستند و چه اپوزیسیون، گردن نمی‌نهند، طولانی و دردآور و نیازمند صحبت طولانی است.
اما یک فقیه نمونه وجود دارد، اسمش شیخ فقیه کبیر محمد ابوزهره، صاحب تألیفات عمیق در فقه، قانون و تاریخ قوانین اسلامی است. او استاد سرشناسی است...
در سمینار ”قانونگذاری اسلامی“ که در شهر بیضاء در لیبی در سال ۱۹۷۲ برگزار شد، «در این سمینار شیخ محمد ابوزهره یک بمب فقهی منفجر نمود. اعضای این سمینار موقعی که شیخ با نظر جدیدش سمینار را غافلگیر نمود، بر او شوریدند. شیخ خدا بیامرز در سمینار گفت من یک نظریه فقهی را ۲۰ سال است که پیش خودم کتمان کرده‌ام... اما می‌خواهم قبل از این که جانم را خدا بگیرد، آنچه را که کتمان کرده‌ام بگویم، زیرا خدا از من خواهد پرسید که چرا دانشی که داشتی را برای مردم بیان نکردی؟ این نظریه بر می‌گردد به مسألة ”رجم“ (سنگسار) زنان به عنوان حد. نظرم این است که سنگسار شریعت یهودی بود. من سه دلیل بر این کار دارم: ... هنوز حرف شیخ تمام نشده بود که اکثریت حاضرین بر او شوریدند، ولی شیخ محمد روی نظرش ثابت بود...
توضیح: شیخ محمد ابوزهره، اهل عربستان و از فقهای بسیار معروف اهل سنت در تاریخ معاصر است. او بیش از ۲۰ سال است که درگذشته، اما شاگردان او یک سایت در مورد نظرات و کتابها و فتواهای او دارند، مثل علامه طباطبایی.

نظر آیت الله نائینی:
آیت الله نائینی از شاگردان آیت الله آخوند کاظم خراسانی و نویسنده کتاب «تنبیه الامه و تنزیه الملة» می‌باشد. آیت الله خراسانی، این کتاب را اولین کتاب فقه سیاسی در شیعه معرفی کرده است. در قسمتی از این کتاب نائینی می‌نویسد: «در بین نیروهایی که از استبداد حمایت می‌کنند، مستبدان مذهبی قرار دارند. آن‌ها برخی الفاظ و اجزایی از مذهب را انتخاب می‌کنند که برای مردم ساده جذاب باشد. آن‌ها مردم عادی را که با اصول و مبانی مذهب و جوهر رسالت پیامبر آشنایی ندارند فریب می‌دهند. آن‌ها این مردم را وادار به تبعیت از حکومت خود می‌کنند. آن‌ها ادعا می‌کنند که از دین حراست می‌کنند و در پی منافع دین می‌باشند، ولی در واقع آنها سایه شیطان را بر سر مردم آورده و آنها را تحت این سایه شوم جهل و نکبت نگه می‌دارند. زیرا که آنها از احساسات پاک مردم سوء استفاده کرده و پشت سنگرهای محکم مذهب پناه می‌گیرند، دفع آنها بسیار مشکل و خطرناک‌تر می‌باشد. هر چند استبداد مذهبی با استبداد سیاسی در ظاهر فرق دارد ولی در جوهر آنها شبیه هم عمل می‌کنند و در یک مسیر حرکت می‌کنند. آن‌ها هر دو از منابع مالی و معنوی مردم برای حفظ قدرت خود استفاده می‌کنند. همانگونه که در قرآن تصریح شده است، اطاعت از آنها عین شرک است»

خبرگزاری نینا ۱۳۹۲/۷/۱۸  
مرجع دینی سیستانی توهین به سمبل‌های دینی از بین صحابه پیامبر (ص) را محکوم کرد و گفت ” این اقدام محکوم و جدا قبیح و بر خلاف آنچیزی است که اهل بیت (ع) به شیعیانشان امر کرده‌اند “.





[۱] سورة بقره آیة ۲۵۶
[۲] این در حالی بود که حضرت علی خلیفه بود و معاویه بعنوان یکی از والیان علی علیهالسلام تمرد کرده بود و جنگ نیز اساساً به دلیل تمرد و سرکشی معاویه آغاز شده بود. کسانی که فریب این نیرنگ معاویه را خورده بودند به خوارج معروف شدند این افراد اولین بنیادگرایان در تاریخ اسلام بودند زیرا در حالی که تمرد معاویه از قوانین و رهبری را نادیده می‌گرفتند و حقانیت رهبری امام علی را به چشم می‌دیدند. فریب نیرنگ معاویه با شعار لاحکم الا لله او را خوردند.
[۳] غلو کنندگان در مورد حضرت علی – برخی‌ها علی اللهی میگویند
[۴] تولد ۸۳ شهادت ۱۴۸ هجری
[۵] تولید سال ۵۷ مجری شهادت ۱۱۴ مجری (در ۵۷ سالگی) امام ۲۰ سال رهبری مسلمانان را بر عهده داشت (با سم به شهادت رسید)
[۶] متولد سال ۸۰در کوفه و فوت در سال ۱۵۰ در بغداد (۶۹۹تا ۷۶۷ میلادی)
[۷] به رغم اینکه در دسته بندی مذهبی حنفی یک از مذاهب سنی است اما در دسته بندی اعتقادی که فوقا اشاره شده ابوحنیفه خود جزو اصولیون دسته بندی می‌شوند زیرا عقل را بر حدیث و اخبار اولویت می‌دادند.
[۸] پذیرش مذهب حنفی بعنوان مذهب رسمی از سوی منصور خلیفه عباسی با هدف انحراف در تعالیم ضد استثماری اسلام حقیقی که از سوی اهل بیت و مشخصاً آموزش‌های اما جعفر صادق برگذار می‌گردید، بود.
[۹] ۷۱۲تا ۷۹۵ میلادی

از مشروطه تا امروز؛ یکصدسال مبارزه برای آزادی

۱۲۲ سال پیش در ۱۴مرداد ۱۲۸۵فرمان مشروطه توسط مظفرالدین‌شاه قاجار   پس از شورش‌ها و اعتراضاتی که در شهرهای ایران بر ضد ستمگری‌های ...